فهرست

Jump to content

.با تشکر از مترجمان و ویراستارانی که این امر را ممکن ساختند

اعتراض شماره ۱ - حیوانات تولیدمثل می‌کنند، چرا ما نباید بچه‌دار بشویم؟ بچه‌دارشدن طبیعی است!

این امر تا حدودی رایج است که مردم رفتار خود را با توسل به رفتار حیوانات دیگر یا با ادعای «طبیعی» بودن آن (که اصطلاحی مبهم است) توجیه کنند. این یک توجیه عجیب است، چرا که بسیاری از جنبه‌های ارزشمند زندگی ما مانند تصفیه آب یا استفاده از پزشکی جدید عمیقاً غیرطبیعی هستند و برخلاف هر چیزی هستند که در حیوانات مشاهده می‌شود.

اساساً، اعتراض بالا به این واقعیت توجه نمی‌کند که حیوانات در بافت انسانی رفتارهایی را انجام می‌دهند که ما آنها را هم پذیرفتنی (مانند همکاری و اشتراک‌گذاری) و هم ناپذیرفتنی (مانند نوزادکشی و تجاوز جنسی) می‌دانیم. به همین ترتیب، رفتارهایی طبیعی وجود دارند که ما آنها را در بافت انسانی پذیرفتنی (مانند نوع‌دوستی، همکاری، دلسوزی ) و ناپذیرفتنی (مانند نوزادکشی و تجاوز جنسی) می‌دانیم. بنابراین طبیعی بودن یک رفتار یا اینکه حیوانات هم آن را انجام می دهند استدلال قابل قبولی برای اخلاقی دانستن یا ندانستن آن رفتار نیست.

افزون بر این، از آنجا که ما از پیش میان رفتارهای طبیعی و حیوانی که برای انسان‌ها پذیرفتنی یا ناپذیرفتنی هستند، تمایز قائل شده‌ایم، باید از پیش معیار جداگانه‌ای برای داوری در مورد آنها داشته باشیم. بنابراین ما به طور ضمنی تشخیص می‌دهیم که طبیعی بودن یا مشاهده شدن یک رفتار در میان حیوانات برای اخلاقی دانستن آن کافی نیست.

اعتراض شماره ۲ - اگر ما بچه‌دار نشویم، انسان‌ها منقرض می‌شوند!


اینکه آیا به وجود آوردن یک نفر اخلاقی است یا نه، پرسشی متفاوت از پرسش انقراض است. انقراض نه تنها پرسشی در مورد به وجود آوردن افراد جدید است، بلکه همچنین در مورد این است که آیا موجودات زنده باید به زندگی خود ادامه دهند یا نه (یعنی پایان دادن به زندگی‌). با این حال، موضوع انقراض در بحث‌های مربوط به زایش ستیزی مطرح می‌شود و بنابراین پرداختن به آن ارزشمند است.

انسان‌ها ممکن است به طرز وحشتناکی منقرض شوند و واپسین نسل بشر مطمئناً با سختی‌هایی روبرو خواهد شد که هیچ نسل دیگری با آنها مواجه نشده است. با این حال، این مسأله با این پرسش که آیا منقرض شدن برای انسان‌ها بد است یا نه، متفاوت است. گفتن اینکه منقرض شدن برای انسان‌ها بد خواهد بود، عجیب به نظر می‌رسد. به هر حال کسی وجود نخواهد داشت که این امر برای او بد باشد و برای نیستی گونه‌ی انسان سوگواری کند.

همچنین شایان ذکر است که نابودی گونه ما اجتناب‌ناپذیر است. چه انقراض به‌دست خودمان محقق شود یا به شیوه‌ای دیگر، به هر حال زمانی رخ خواهد داد. مزایایی در تسهیل انقراض به‌دست خودمان و به روشی کنترل شده و زودتر از زمانی که در غیر این صورت رخ خواهد داد، وجود دارد. گذشته از اجتناب از رنجی که بر نسل‌های آینده تحمیل می‌شود (و رنجی که خود آنها تحمیل خواهند کرد)، تسهیل عمدی انقراض گونه ما به این معنی است که می‌توانیم با احتیاط و ملاحظه به آن بپردازیم - فرزندآوری را به تدریج کاهش دهیم و بکوشیم تا بار واپسین نسل را سبک‌تر کنیم.

اعتراض شماره ۳ - دیگران به بچه‌دارشدن ادامه می‌دهند. بچه‌دارنشدن من تفاوتی ایجاد نمی‌کند!

البته بچه‌دار نشدن یک نفر، تفاوت چندانی در تعداد افراد جدیدی که به دنیا می‌آیند، ایجاد نخواهد کرد. اما اخلاقی بودنِ به وجود آوردن انسان ها نباید با میزان رایج بودن این عمل تعیین شود. چه دیگران فرزندآوری کنند یا نه، عمل به وجود آوردن یک کودک باید از نظر اخلاقی و براساس معیارهای مستقل ارزیابی شود.

ما این استدلال را در موقعیت‌های دیگر نمی‌پذیریم. تصور کنید که در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که ناقص‌سازی اندام تناسلی نوزادان امری رایج است. صرف این واقعیت که انجام این کار رایج است، آن را از نظر اخلاقی مجاز نمی‌کند. به همین ترتیب، چنانچه برده‌داری یک عمل گسترده بود، نگهداری برده صرفاً به این دلیل که انجام آن رایج است، از نظر اخلاقی آن را مجاز نمی کرد. چرا باید این استدلال در مورد فرزندآوری پذیرفته شود؟

همچنین دلیلی وجود دارد که فکر کنیم بچه‌دار نشدن یک نفر می‌تواند باعث تغییراتی شود - حتی فراتر از پیشگیری از آسیب به فرزندی که به دنیا خواهد آمد. هر فردی که تصمیم به بچه‌دار نشدن می‌گیرد، به عادی‌سازی این کار و تضعیف هنجارهای اجتماعی که ممکن است دیگران را وادار به فرزندآوری کند کمک می‌کند.

اعتراض شماره ۴ - وجود دستگاه تناسلی در ما حتماً دلیلی دارد. ما باید بچه‌دار شویم!

این واقعیت که ما توانایی انجام کاری را داریم، هیچ چیز در مورد اینکه آیا باید آن را انجام دهیم یا نه به ما نمی‌گوید. ما توانایی بیولوژیکی برای انجام رابطه جنسی داریم. هیچ چیزی در رابطه با توانایی ما برای انجام رابطه جنسی وجود ندارد که به ما بگوید این کار باید با رضایت دو طرف باشد؛ ولی با این حال، ما فراتر از شناخت توانایی بیولوژیکی خود می‌رویم و رابطه جنسی را از دید اخلاقی بررسی می‌کنیم تا بفهمیم که رضایت دو طرف لازم است.

ممکن است گفته شود که بچه‌دار شدن هدف بیولوژیکی ماست - این تنها دلیل وجود ماست». اگرچه درست است که دلیل وجود ما از نظر فرگشتی تکثیر ژن‌هایمان است، اما این امر هیچ ارتباطی با اخلاق فرزندآوری ندارد. فرگشت عاملی نیست که ترجیحاتی برای بررسی کردن داشته باشد؛ بلکه مانند فرسایش یا تبخیر یک فرآیند است.

حتی سرسخت‌ترین طرفداران فرزندآوری نیز اذعان دارند که دست کم مواردی وجود دارد که فرزندآوری از نظر اخلاقی پذیرفتنی نیست. وجود این موارد به تنهایی نشان می‌دهد که صرف توانایی بچه‌دار شدن، توجیهی برای انجام آن نیست.

اعتراض شماره ۵ - باور دینی من اجازه‌ی بچه‌دار شدن را به من می‌دهد.

بسیاری از مردم معتقدند که باید به آنها اجازه داده شود تا باورهای مذهبی خود را به دیگران تحمیل کنند؛ یا اینکه باید بتوانند رفتار دیگران را مطابق با حساسیت‌های مذهبی خود دستکاری کنند. با این حال، این استدلال دو طرفه است. اگر آنها معتقدند که باورهای مذهبی ایشان به آنها اجازه می‌دهد محدودیت‌های خاصی را بر دیگران اعمال کنند، باورهای مذهبی دیگران نیز به آنها اجازه می‌دهد که همین محدودیت‌ها را بر آنها اعمال کنند. به این مثال توجه کنید: در حالی که یک فرد مذهبی ممکن است از وضع قوانین همجنس‌گراستیزانه با انگیزه مذهبی استقبال کند، احتمالاً از قوانینی با انگیزه مذهبی یکسان که همجنس‌گراستیزان (مانند خودشان) را به زندان محکوم می‌کند، حمایت نمی‌کند.

به وجود آوردن یک فرد آسیب قابل توجهی بر او تحمیل می‌کند. اگر کسی این کار را به وسیله باورهای مذهبی خود توجیه کند، باید بپذیرد که دیگران نیز می‌توانند به همان دلیل آسیب‌های جدی مشابهی را بر او تحمیل کنند. شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید که یک معیار برای رفتار تعیین کنید و سپس از پیامدهای آن معاف باشید؛ به عبارت دیگر، افراد مذهبی نمی‌توانند هم خدا را داشته باشند و هم خرما را!

و نکته پایانی اینکه دلایل مذهبی خاصی برای پذیرش زایش ستیزی وجود دارد. برای نمونه اگر کسی به دوزخ باور داشته باشد، در واقع او کسی را به وجود می آورد که ممکن است تا ابد در دوزخ رنج بکشد. پذیرفتن این ریسک به جای کسی دیگر غیر قابل تحمل است.

اعتراض شماره ۶ - چه کسی از آخرین نسل انسان‌ها مراقبت می‌کند؟

ما در حال حاضر، به نهادهایی - مانند مراقبت اجتماعی و زنجیره‌های تأمین جهانی - متکی هستیم که به ایجاد افراد جدید وابسته هستند. ما از این نظر ممتاز هستیم. احتمالاً واپسین نسل بشر از چنین نهادهایی بهره‌مند نخواهد شد (مگر اینکه بتوانیم آنها را از وابستگی‌شان به «سرمایه انسانی» جدا کنیم). در نتیجه، آخرین نسل ممکن است با چالش‌های قابل توجهی روبرو شود که ما با آنها مواجه نیستیم. این ناعادلانه است - اما ایجاد نسل دیگری برای جلوگیری از آن وضعیت نیز ناعادلانه است.

به دنیا آوردن کسی به عنوان وسیله‌ای برای کاهش مشکلات خودتان - حتی اگر آخرین نسل باشید - اخلاقی به نظر نمی‌رسد، و بسیاری از مردم این را در شرایط دیگر تشخیص می‌دهند. فرض کنید که بدهی بسیاری دارید، اخلاقی نیست که کودکی را صرفاً برای انتقال آن بدهی به او به دنیا بیاورید؛ حتی اگر این بدهی بدون هیچ تقصیری از جانب شما به شما رسیده باشد. مسئولیت مسائلی که ما به عنوان افراد موجود با آن مواجه هستیم با خودمان است و نباید افراد احتمالی آینده را به چشم کارت‌های آزادی خودمان ببینیم.

افزون بر این، به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم، ​​یک نسل پایانی وجود خواهد داشت و احتمالاً راه حل کاملی برای چالش‌هایی که آنها با آن روبرو خواهند شد، وجود ندارد. اما مطمئناً بهتر است که ما برای آمدن آن نسل پایانی آماده شویم و نهادهایی را ایجاد کنیم که به آنها کمک کند تا حد امکان زندگی خوبی داشته باشند و وضعیت نامساعدی را که در آن هستند تشخیص دهند و با توجه به شرایط، سعی کنند از آن بهترین استفاده را ببرند - نه اینکه افراد جدیدی ایجاد کنیم و آسیب‌های قابل توجهی را به آنها تحمیل کنیم.

به نظر می‌رسد یک انقراض داوطلبانه و برنامه‌ریزی‌شده، پاسخی اخلاقی‌تر و معقول‌تر به پایان اجتناب‌ناپذیر گونه‌ی ما باشد تا اینکه به وسیله یک تهدید وجودی برنامه‌ریزی‌نشده از بین برویم.

اعتراض شماره ۷ - رنج بسیاری در جهان وجود دارد؛ بچه‌دارشدن من مانند قطره‌ای در اقیانوس ناچیز است!

به وجود آوردن یک نفر کار کم اهمیتی نیست. این کار آسیب قابل توجهی بر او تحمیل می‌کند - زیرا زندگی هر یک از ما شامل رنج‌های جدی، بی‌عدالتی، مرگ و موارد دیگر است. همچنین آنها را در معرض خطر رنج‌های هولناکی مانند کسانی که از سردرد خوشه ای یا برخی اختلالات ژنتیکی ناتوان‌کننده رنج می‌برند، قرار می‌دهد. هنگامی که به «قطره‌ای در اقیانوس» نگاه می‌کنیم، این خود قطره است که باید در کانون توجه قرار گیرد، نه اقیانوس.

اگرچه رنج زیادی در جهان وجود دارد، اما این امر به ما به عنوان افراد اجازه نمی‌دهد که هر طور که دوست داریم رفتار کنیم و همچنین چیزی را برای شخصی که به وجود می آوریم تغییر نمی‌دهد (اگر آن را بدتر هم نکند). فراگیر بودن رنج نباید به عنوان راهی برای تبرئه خود از مسئولیت اخلاقی تلقی شود. هر یک از ما دست کم تا اندازه ای بر اعمال خود کنترل داریم و مسئول هستیم.

افزون بر این، چنانچه این استدلال را بپذیریم، هر عمل غیراخلاقی می‌تواند به عنوان «قطره‌ای در اقیانوس» تلقی شود. تصور کنید شخصی پس از آتش زدن خانه همسایه‌اش به دلیل کثیف شدن چمن به وسیله سگ همسایه، از عبارت «قطره‌ای در اقیانوس است» استفاده کند، ما به درستی تشخیص می دهیم که این توجیه خوبی نیست.

اعتراض شماره ۸ - فرزند من ممکن است بتواند کارهای بزرگی انجام دهد، مانند درمان‌کردن سرطان.

عجیب است که این اعتراض پیشنهاد می‌کند که برای کاهش مشکلی که خود ناشی از به وجود آوردن انسان‌هاست، یک شخص دیگر به وجود بیاید. متأسفانه احتمال ابتلای این کودک به سرطان بسیار بیشتر از امید به درمان آن است. همانطور که پیتر وسل زاپف (Peter Wessel Zapffe) گفته است: «آوردن فرزند به این جهان مانند حمل چوب به خانه‌ای در حال سوختن است.»

راه مناسب‌تر برای کمک به تلاش برای درمان چیزی مانند سرطان، سرمایه‌گذاری مستقیم منابعی است که برای بزرگ کردن فرزند صرف می شوند، یا استفاده از همان منابع برای تأمین مالی آموزش بسیاری از کودکانی که در غیر این صورت از دریافت آن محروم می‌شدند، تا بتوانند برای درمان سرطان تلاش کنند.

ما همچنین باید با هوشیاری گستره تأثیرات احتمالی فرزندمان را در نظر بگیریم. در واقع اگرچه احتمال کشف درمانی برای سرطان وجود دارد، اما احتمال اینکه فرزندان ما باعث رنج فراوانی شوند (به ویژه نسبت به حیوانات) بسیار بیشتر است. حتی اگر کسی بتواند شرایط لازم را برای بزرگ کردن یک کودک سالم فراهم کند، می‌تواند کودکی را به فرزندی بپذیرد. میلیون‌ها کودک وجود دارند که (در حال حاضر) به استعداد نهانی خود دست نمی‌یابند. اگر این فرصت به آنها داده شود، می‌توانند تأثیر مثبت و بزرگی بر جهان داشته باشند.

اعتراض شماره ۹ - من نیاز دارم تا فرزندانی داشته‌باشم تا در پیری و ناتوانی از من مراقبت کنند؛ در غیراین‌صورت، تنها خواهم‌ بود و کسی وجود نخواهد داشت که به من کمک کند.

این نگرانی شایسته همدردی است. هیچ‌ یک از ما انتخاب نکرده ایم که به دنیا بیاییم و به همین دلیل، بار جسمی و (اغلب) اجتماعی پیری چیزی نیست که داوطلبانه به آن تن داده باشیم. اما این دلیل نمی شود که کسی را به دنیا بیاوریم تا از گرفتاری خودمان کم کند.

به دنیا آوردن کسی به این امید که شاید باری از دوش ما بردارد، چیزی است که حتی بیشتر طرفداران فرزندآوری هم آن را رد می‌کنند. اگر قرار باشد این استدلال را دنبال کنیم، باید بپذیریم که افراد برای کاهش بار بدهی مالی خود، بچه‌دار شوند - و (دست کم بخشی از) آن را به فرزندان خود منتقل کنند. اما اگر صادقانه در این مورد تأمل کنیم، بیشتر مردم اذعان خواهند کرد که این کار، در بهترین حالت، از نظر اخلاقی جای بحث دارد.

راه‌های مناسب‌تر دیگری هم برای کاهش مشکل مراقبت در دوران پیری وجود دارد:

۱) یافتن خدماتی که به سالمندان مراقبت ارائه می‌دهند.

۲) ایجاد جامعه‌ای شامل افرادی که با همین مشکل مواجه اند.

۳) کسی را به دلیل نگرانی در مورد آسیب‌پذیری و نیازهایش به فرزندی قبول کنید و در عوض، آنها نیز ممکن است به همین دلیل به شما کمک کنند. و منابعی را که قرار بود صرف ایجاد یک کودک شود، می‌توان صرف تأمین مالی این امر کرد.

اعتراض شماره ۱۰ - بچه‌دارشدن تنها چیزی است که من از زندگی می‌خواهم؛ بدون فرزند، زندگی من بی‌معنی خواهد بود.

این اعتراض قابل درک است. بسیاری از مردم تمایل شدیدی به بچه‌دار شدن دارند و بسیاری از برنامه‌های خود را حول محور تشکیل خانواده تنظیم می‌کنند - اما این موضوع، فرزندآوری را از نظر اخلاقی توجیه نمی‌کند.

اینکه ما از چیزی حس معنا یا رضایت به‌دست می آوریم، نباید ملاک این شود که انجام آن کار را از نظر اخلاقی درست بدانیم. برخی افراد ممکن است در فتح کردن مردمان دیگر یا اداره یک کارتل مواد مخدر معنا پیدا کنند، اما این توجیه قابل قبول نیست و این حتی زمانی صادق‌تر است که گزینه‌های دیگری مانند فرزندخواندگی به جای ایجاد فرزندان بیولوژیکی وجود داشته باشد (البته، هنگام فرزندخواندگی، منافع آنها باید دغدغه اصلی باشد، اما منطقی است که اذعان کنیم کسی که یک یا چند انسان را به فرزندی پذیرفته است نیز ممکن است از بزرگ کردن آنها حس معنا کسب کند).

همچنین شایان ذکر است که اگرچه کاملاً قابل درک است که زندگی ما از روابط با دیگران معنا بگیرد، اما به نظر می‌رسد که چنین حس عمیقی از هدف، وابسته به رابطه با موجودی باشد که حتی (هنوز) وجود ندارد. شاید برای همه ما سالم‌تر باشد که ظرفیت یافتن معنا و رضایت را در فعالیت‌هایی که مستقل از هر فرد خاصی هستند - مانند تلاش برای تغییر اجتماعی یا دنبال کردن یک پروژه مورد علاقه - پرورش دهیم و حس رضایت را در خود ایجاد کنیم.

اعتراض شماره ۱۱ - من می‌توانم زندگی خوبی برای فرزندانم فراهم کنم؛ آن‌ها آن‌قدر هم رنج نخواهند کشید.

هیچ زندگی‌ای ارزش شروع کردن ندارد. حتی بهترین زندگی‌ها هم با تلاش برای برآورده کردن نیازها و خواسته‌هایی مشخص می‌شوند که از ابتدا نیازی به ایجاد آنها نبوده است. نیازها و خواسته‌هایی که ما اغلب برای ارضای کافی آنها مجهز نیستیم. این امر ما را برای مدت طولانی در حالت ناامیدی قرار می‌دهد. علاوه بر این، برخی از بیماری‌ها وجود دارند که هیچ میزان ثروتی نمی‌تواند فرد را به طور کامل از آنها محافظت کند: بیماری‌های مزمن، افسردگی، تصادفات و ظلم و ستم، تنها چند نمونه از این موارد هستند. و اگرچه خطر رنج فوق‌العاده برای فرد ثروتمند نسبتاً کم است، اما وجود دارد و لازم نیست به کسی تحمیل شود.

با این حال، اساسی‌تر اینکه، چیزهایی که در زندگی‌مان برای آنها ارزش مثبت قائلیم، فقط به این دلیل برای ما ارزشمند هستند که ما از قبل وجود داریم. کسی که وجود ندارد، هیچ علاقه‌ای به وجود آمدن برای تجربه یا به‌دست آوردن هیچ یک از این چیزها ندارد. با خلق کسی، ما نیاز و اشتیاق را برای همان چیزی که در وهله اول گفتیم او را برای بهره‌مندی از آن خلق می‌کنیم، ایجاد می‌کنیم. این کاملاً بی‌معنی به نظر می‌رسد.

در نهایت، باید مراقب باشیم که میزان کنترلی که بر کیفیت زندگی فرزندانمان داریم را بیش از حد تخمین نزنیم. دنیایی که آنها به آن آورده می‌شوند، مملو از وحشت‌هایی است که اغلب تا حد زیادی خارج از کنترل ما هستند: خشونت، تروریسم، تجاوز، فاجعه، تصادف، ظلم، بیماری و موارد دیگر.

اعتراض شماره ۱۲ - دیر یا زود، با استفاده از تکنولوژی و نوآوری، رنج‌کشیدن را از بین خواهیم‌‌برد. آن‌وقت دیگر مشکلی وجود نخواهد‌داشت.

در واقع، ما هیچ ایده‌ای نداریم که آیا انسان‌ها هرگز رنج را از بین خواهند برد یا خیر. اما بیایید این پیشنهاد را با شوخی بپذیریم و فرض کنیم که (در مقطعی) این کار را انجام می‌دهیم. این دلیلی برای ایجاد نسل‌های آینده فراهم نمی‌کند.

اولاً، دلیل اینکه رنج نسل‌های آینده باید از بین برود این است که ما آنها را خلق کرده‌ایم. همانطور که دیوید بناتار گفته است: «عجیب است که در حالی که افراد خوب تمام تلاش خود را می‌کنند تا فرزندانشان را از رنج نجات دهند، به نظر می‌رسد تعداد کمی از آنها متوجه می‌شوند که تنها (و تنها) راه تضمین شده برای جلوگیری از تمام رنج‌های فرزندانشان، به دنیا نیاوردن آن کودکان در وهله اول است.» منطقی نیست که با خلق کردن کسی، او را در معرض آسیب قرار دهیم و سپس سعی کنیم آسیبی را که به او وارد می‌شود کاهش دهیم. به خصوص از آنجایی که آنها از هیچ لذتی محروم نخواهند شد، زیرا وجود ندارند که محروم شوند.

دوم اینکه، اگر فرزندآوری را متوقف کنیم، انرژی‌ای که صرف از بین بردن رنج نسل‌های آینده می‌شد، می‌توانست صرف کمک به موجودات حاضر شود.

در نهایت، رنج یک شبه از بین نخواهد رفت. میلیون‌ها (یا احتمالاً میلیاردها) نفر در نسل‌های بعدی از اکنون تا زمان انقراض بشر به دنیا خواهند آمد. این افراد آسیب‌هایی جدی را متحمل خواهند شد؛ همه اینها برای رهایی مردم آینده از آسیب‌هایی است که میشد به راحتی با به دنیا نیاوردنشان از آنها جلوگیری کرد.

اعتراض شماره ۱۳ - ما در طول تاریخ همیشه بچه‌دار می‌شدیم؛ این یک امر طبیعی است!

این واقعیت که انسان‌ها همیشه فرزندآوری کرده‌اند، توجیه اخلاقی برای ادامه فرزندآوری ارائه نمی‌دهد. انسان‌ها از دیرباز تاکنون یکدیگر را کشته و ناقص کرده‌اند، اما برای همه آشکار است که این هیچ دلیل اخلاقی برای ما فراهم نمی‌کند که ادامه کشتن و ناقص کردن یکدیگر را تایید کنیم.

همانطور که در اعتراضات آمده است، فرزندآوری نیز عادی‌سازی شده است. اما عادی‌سازی چیزی - و حتی انگ زدن به عدم مشارکت - توجیه اخلاقی برای آن ارائه نمی‌دهد. انجام کاری که از نظر اجتماعی پذیرفته شده است بدون ارزیابی اخلاقی انتقادی، بیشتر شبیه همنوایی است تا چیزی شبیه اخلاق.

به عنوان مثال، برده‌داری انسان را در نظر بگیرید؛ این عمل برای مدت بسیار طولانی (و هنوز هم) انجام می‌شده و در بخش زیادی از تاریخ ما امری عادی تلقی می‌شده است. با این وجود، امروزه توسط افراد شریف محکوم می‌شود. هر عملی، صرف نظر از اینکه چقدر قدمت دارد یا عادی شده است، باید مورد بررسی اخلاقی قرار گیرد.

اعتراض شماره ۱۴ - من تنها یک فرزند دارم که از داشتن فرزندان بیشتر (مثل سه یا چهار فرزند) بهتر است!

گرچه به دنیا آوردن فقط یک فرزند به بدیِ به دنیا آوردن سه یا چهار فرزند نیست، اما هر یک از ما این توانایی را داریم که هیچ فرزندی به دنیا نیاوریم. و اخلاقی بودنِ به دنیا آوردن یک فرزند، به تعداد فرضی فرزندانی که می‌توانید به دنیا بیاورید، بستگی ندارد. اخلاقی بودنِ به دنیا آوردن هر فرزند، به مورد آن کودک بستگی دارد.

و این در مورد بسیاری از مسائل صدق می‌کند. به عنوان مثال، دزدی را در نظر بگیرید: دزدیدن فقط یک کالا به بدی دزدیدن چهار یا پنج کالا نیست، اما همچنان بد است و اخلاقی بودن دزدی آن یک کالا باید بر اساس شایستگی‌های خودش قضاوت شود. نه در رابطه با تعداد فرضی کالاهایی که یک نفر می‌توانسته دزدیده باشد.

همچنین باید توجه داشت که خلق یک فرزند فقط خلق آن فرزند نیست، بلکه خلق کسی است که می‌تواند در خلق افراد بسیار بیشتری نیز مشارکت داشته باشد. هر یک از آنها با به وجود آمدنشان در معرض آسیب قرار می‌گیرند.

اعتراض شماره ۱۵ - بچه‌دار نشدن خودخواهانه است چرا که آن‌ها را از فرصت زندگی‌کردن محروم می‌کنید!

خلق نکردن کسی، کسی را از زندگی محروم نمی‌کند. آنها وجود ندارند. هیچ دلیل موجهی وجود ندارد که باور کنیم شخصی قبل از خلق شدن به هر نحوی وجود داشته است. شبج یک نوزاد وجود ندارد که آرزوی به وجود آمدن داشته باشد و اگر عدم خلق کردن کسی واقعاً محروم کردن او از زندگی باشد، پس هر یک از ما با نداشتن فرزندانی که به طور منطقی می‌توانیم از آنها حمایت کنیم، کار اشتباهی انجام می‌دهیم.

تا حدودی قابل درک است که در الگوی فعلی جامعه که طرفدار بچه‌دار شدن است، بسیاری از مردم، تولید و پرورش فرزندان را عملی فداکارانه می‌دانند. با این حال، این دیدگاه می‌تواند از برخی اصلاحات بهره‌مند شود: در حالی که والدین بیولوژیکی زمان و منابع قابل توجهی را برای مراقبت و رشد فرزند خود سرمایه‌گذاری می‌کنند، این کار نباید مانند کارهای خیریه، به عنوان عملی فداکارانه تلقی شود. مردم به دلیل تمایل خود - برای برآورده کردن خواسته‌های خود یا خواسته‌های دیگران، نه برای سود رساندن به فرزند آینده خود - فرزندآوری می‌کنند. منابعی که سپس برای بزرگ کردن فرزند خود استفاده می‌کنند، هدیه‌ای به فرزندان آنها نیست، بلکه تحت تعهداتی که والدینشان هنگام تصمیم به فرزندآوری آزادانه پذیرفته‌اند، به آنها مدیون هستند.

علاوه بر این، کودک در نتیجه‌ی خلقت خود رنج خواهد کشید، و این چیزی است که والدین هنگام خلقت او درک می‌کردند. اما با این حال این کار را کردند چون خودشان می‌خواستند. جای تاسف است که این واقعیت به طور گسترده به عنوان خودخواهی شناخته نمی‌شود، اما این احتمالاً به دلیل عادی سازی است.

اعتراض شماره ۱۶ - تو فقط افسرده‌ای! باید نیمه پر لیوان را نگاه کنی!

تا حدودی قابل درک است که افراد زایش‌ستیزی را معادل بدبینی بدانند. ممکن است این اولین باری باشد که آنها با کسی که توجه ویژه‌ای به جنبه‌های منفی وجود دارد، ارتباط برقرار می‌کنند. با این حال، بی‌دلیل نیست که زایش‌ستیزان این جنبه‌های منفی را برجسته می‌کنند، زیرا اکثر مردم بیش از حد نسبت به وجود خوش‌بین هستند و این خوش‌بینی اغلب می‌تواند به آنها در خلق افراد جدید کمک کند.

این بدان معنا نیست که افراد زایشستیز باید در منفی‌بافی غرق شوند. می‌توان با هوشیاری بدی‌های موجود را تشخیص داد و در عین حال تا حد امکان از زندگی روزمره خود لذت برد. البته که برخی از افراد زایشستیز افسرده هستند، اما بسیاری از مردم به طور کلی افسرده هستند. استدلال‌های ضد زایش باید مستقل از وضعیت روانی فرد در نظر گرفته شود. در غیر این صورت، قضاوت در مورد فرد مدعی و نه خود ادعا خواهد بود.

اینکه به زایش‌ستیزان گفته شود «به جنبه‌های مثبت زندگی نگاه کنند» به این معنی است که آنها این کار را نکرده‌اند، در حالی که معمولاً کرده‌اند. بسته به نوع زایش‌ستیزی، نکات مثبت زندگی یا به عنوان توجیه ناکافی برای تحمیل آسیب‌ها رد می‌شوند، یا به سادگی به عنوان دلیلی برای خلق کسی دیده نمی‌شوند (اما آسیب‌ها به عنوان دلیلی برای عدم خلق کسی دیده می‌شوند).

اعتراض شماره ۱۷ - اگر زندگی آن‌قدر که تو می‌گویی بد است، چرا خودت را نمی‌کشی؟

این سوال می‌تواند به شیوه‌ای تحقیرآمیز و بی‌رحمانه پرسیده شود، و اگر چنین است، باید محکوم شود. اما می‌تواند به عنوان یک سوال واقعی توسط کسی که با زایش‌ستیزی آشنا نیست نیز پرسیده شود، و این تا حدودی قابل درک است.

زایشستیزها اغلب استدلال می‌کنند که حتی بهترین زندگی‌ها هم بسیار بد هستند و اگرچه این موضوع صحت دارد، اما به این معنی نیست که کسانی که این دیدگاه را دارند، فکر می‌کنند زندگی همیشه به یک اندازه بد است. بدی‌های زندگی اغلب می‌توانند در دوره‌های خاصی متمرکز شوند. در این دوره‌ها ممکن است (در برخی موارد) منطقی باشد که کسی به پایان دادن به زندگی خود فکر کند، اما در دوره‌های دیگر (که بدی کمتری دارند) ممکن است بخواهند به زندگی خود ادامه دهند.

با این حال، یک سردرگمی اساسی‌تر در اینجا وجود دارد و آن سردرگمی بین عمل شروع یک زندگی و عمل ادامه دادن به آن است - اینها اساساً چیزهای متفاوتی هستند. اگر کسی از قبل وجود داشته باشد، می‌تواند برای خود تصمیم بگیرد که آیا می‌خواهد به وجود خود ادامه دهد یا خیر. شاید علاقه او به اجتناب از رنج به اندازه‌ای شدید نباشد که بر سایر علایق او (مانند ادامه دادن به وجود، حفظ روابط با انسان‌ های دیگر یا شرکت در پروژه‌های مختلف) غلبه کند. با این حال، مورد شروع یک زندگی از جهات مهمی متفاوت است. اولاً، این تصمیمی نیست که توسط شخصی که زندگی‌اش آغاز خواهد شد، گرفته شود. در نتیجه، هرگونه رنجی در زندگی آنها لزوماً بدون رضایت آنها تحمیل خواهد شد. ثانیاً، از آن جایی که قبل از خلقت فرد کسی وجود ندارد که علاقه‌ای به وجود آمدن داشته باشد، هیچ علاقه‌ای برای مقایسه با رنج مذکور وجود ندارد.

اعتراض شماره ۱۸ - بچه‌دارشدن یک تصمیم شخصی است و تو نباید باورهای شخصی خودت را به من تحمیل کنی!

ابراز دیدگاه زایش‌ستیزی، تحمیلی بر شنونده آن نیست. هر یک از ما آزاد هستیم که دیدگاه خود را به اشتراک بگذاریم و دیگران نیز آزادند که با انتقاد به آن پاسخ دهند، به خصوص در مورد مسائلی به مهمی اخلاق فرزندآوری.

در مورد اینکه فرزندآوری یک انتخاب شخصی است، از یک نظر شخصی است و از نظر دیگر شخصی نیست. این یک انتخاب شخصی است به این معنا که شما می‌توانید شخصاً تصمیم بگیرید که آیا فرزندآوری کنید یا نه، اما از نظر دیگر شخصی نیست زیرا این تصمیمی است که پیامدهای مستقیم و قابل توجهی برای شخص دیگری (یعنی شخصی که قرار است به دنیا بیاید) دارد. در حالی که حق قانونی فرزندآوری باید حفظ شود، پیامدهای اخلاقی فرزندآوری باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد.

وقتی صحبت از تصمیمی به این جدیت که آیا کسی را به دنیا بیاوریم یا نه، می‌شود، مسئولیت هر یک از ماست که استدلال‌های اخلاقی موافق و مخالف این کار را در نظر بگیریم. پنهان شدن پشت سپر «انتخاب شخصی» به معنای ارزان فروختن فرزندان بالقوه‌مان است، زیرا به این سوال که آیا به دنیا آوردن آنها درست است یا نه، توجه کافی نکرده‌ایم.

اعتراض شماره ۱۹ - کودکان باید بابت وجود‌داشتن قدردان باشند!

این اعتراض ممکن است در نگاه اول سنگدلانه به نظر نرسد، اما باید به کودکانی که به آنها گفته می‌شود سپاسگزار باشند فکر کنیم. البته، این اعتراض در مورد بسیاری از کودکانی که زندگی نسبتاً راحتی دارند نیز صدق می‌کند، اما می‌تواند در مورد کسانی که قربانی اتفاقات وحشتناکی مانند قاچاق جنسی و حملات تروریستی می‌شوند یا کسانی که از افسردگی و درد مزمن رنج می‌برند نیز صدق کند. ممکن است عجیب به نظر برسد که فرض کنیم افرادی که این اعتراض را مطرح می‌کنند، کودکان کم‌بضاعت را نیز شامل آن می دانند (و بسیاری این کار را نمی‌کنند) اما برخی از طرفداران مذهبی‌تر این اعتراض، این کار را انجام می دهند که باید آن را در نظر داشت.

بیایید به شکل معقول‌تری از این اعتراض بپردازیم، هرچند که بیشتر بر کودکانی تمرکز دارد که زندگی‌شان عموماً راحت تلقی می‌شود. به نظر می‌رسد بیشتر مردم بچه دار می شوند (و آنها را در معرض خطر قرار می‌دهند) زیرا خودشان آن را می‌خواهند، نه به خاطر خود کودک. در خود به وجود آوردن انسان چه چیزی برای سپاسگزاری وجود دارد؟ این نمی‌تواند سپاسگزاری برای یک زندگی خوب باشد، زیرا تنها دلیلی که کسی حتی آرزوی یک زندگی خوب را دارد یا به آن نیازمند است، این است که در وهله اول به وجود آمده است. زندگی خوب تنها زمانی مفید است که کسی وجود داشته باشد؛ بنابراین، از کودکانی که بدون خواست خودشان به دنیا آمده‌اند، خواسته میشود که قدردان باشند در حالی که آنها در معرض آسیب خواهند بود و چیزهای خوبی که در زندگی تجربه خواهند کرد، اگر به وجود نیامده بودند، از دست نمی دادند. این بسیار عجیب به نظر می‌رسد.

اعتراض شماره ۲۰ - تو باید برای کمک به انسان‌هایی که هم‌اکنون وجود دارند وقت بگذاری!


کاملاً قابل درک است که بخواهیم بر کاهش رنج و سختی کسانی که از قبل وجود دارند تمرکز کنیم و بدیهی است که این کاری است که باید انجام دهیم. اما در اینجا دو نکته وجود دارد:

۱) پیشگیری بهتر از درمان است

۲) ما می‌توانیم دو کار را همزمان انجام دهیم.

موقعیت‌های بیشماری وجود دارند که در آن‌ها تشخیص می‌دهیم جلوگیری از وقوع آسیب در وهله اول بهتر از درمان آن پس از وقوع است و ما باید زایش‌ستیزی را از این منظر درک کنیم؛ به این معنا که از وقوع آسیب‌های وجود جلوگیری می‌کند. به علاوه، می‌توانیم همزمان به بیش از یک موضوع توجه کنیم. به عنوان مثال، کسی می‌تواند به کسانی که از بیماری‌های عفونی رنج می‌برند کمک کند، در حالی که پیشگیری از بارداری را نیز ترویج می‌دهد.

در واقع، بچه‌دار نشدن می‌تواند ظرفیت فرد را برای کاهش مشکلاتی که افراد موجود با آن مواجه هستند، افزایش دهد؛ این به این معنی است که آنها زمان و منابع بیشتری در اختیار دارند و فرد دیگری را به وجود نمی‌آورند که ممکن است خودش قربانی مشکلی شود که سعی در حل آن دارند.

اعتراض شماره ۲۱ - اگر به‌ دنیا نیامده‌‌بودی، الآن نمی‌توانستی این مکالمه رو با من داشته‌باشی!

واضح است که اگر کسی هرگز به دنیا نمی‌آمد، نمی‌توانست مکالمه‌ای داشته باشد، اما این موضوع ربطی به این ندارد که آیا خلق کردن کسی از نظر اخلاقی مجاز است یا خیر. برای قضاوت در مورد اینکه آیا شما فکر می‌کنید که این مجاز است یا خیر، باید استدلال‌های موافق و مخالف زایش‌ستیزی را در نظر بگیرید.

علاوه بر این، به نظر می‌رسد این ایراد نشان می‌دهد که شما نمی‌توانید صرفاً به این دلیل که از طریق فرزندآوری والدینتان خلق شده‌اید، با فرزندآوری مخالفت کنید. این حرف بی‌معنی است. ما دیدگاه‌های کسی را که از تجاوز جنسی حمایت می‌کند، بر این اساس که از طریق تجاوز به وجود آمده است، رد نمی‌کنیم. اینکه کسی چگونه به وجود می‌آید، انتخاب خودش نیست و نباید هنگام شکل‌گیری باورهای اخلاقی‌اش، این موضوع را علیه او در نظر گرفت.

این یک واقعیت تأسف‌بار است که انسان‌ها به وجود می‌آیند. با این حال، وقتی به دنیا می‌آیند، کاملاً حق دارند که در مورد اخلاقی بودن خلق افراد جدید، دیدگاهی داشته باشند. مخالفان زایش معتقدند که به وجود آوردن موجودات دارای ادراک جدید از نظر اخلاقی اشتباه است. اگر قرار است این دیدگاه به چالش کشیده شود، این چالش باید بر اساس شایستگی‌های آن باشد و نه اینکه به دلیل اینکه مخالفان زایش برای حفظ موقعیت خود باید مزایش می‌شدند، رد شود.

اعتراض شماره ۲۲ - درد و رنج یک مفهوم شخصی است. چیزی که باعث رنجش تو می‌شود شاید برای دیگری درد و رنجی ایجاد نکند.

درد از این نظر شخصی است که یک محرک مشابه می‌تواند منجر به تجربیات منفی متنوعی در افراد مختلف شود. اما این نباید به عنوان دلیلی برای ادعاهای بیش از حد قوی در مورد شخصی‌بودن خود درد در نظر گرفته شود. به عنوان یک انسان، همه ما یک سیستم عصبی داریم که قادر به تولید درد شدید است. اگرچه تحمل درد بین افراد تفاوت وجود دارد (که ممکن است همان چیزی باشد که این اعتراض به آن اشاره دارد) اما این واقعیت را که همه ما قادر به احساس درد هستیم و علل درد اغلب قابل پیش‌بینی هستند، تضعیف نمی‌کند.

نکته مهم این است که نباید از ذهنیتی که در نحوه تجربه درد توسط افراد مختلف وجود دارد، برای توجیه تحمیل آسیب به دیگران استفاده شود. ما برای کسی که مرتکب چاقوکشی شده و گفته است «درد ذهنی است» به عنوان راهی برای کم‌اهمیت جلوه دادن کاری که انجام داده، ارزش زیادی قائل نیستیم. به همین ترتیب، تحمیل درد و رنج بر شخص دیگری از طریق ایجاد آن درد نباید با استناد به ذهنیت توجیه شود.

صرف نظر از تفاوت در نحوه تجربه درد توسط افراد مختلف، این امر که همه ما درد و رنج را تجربه می‌کنیم (تقریباً همیشه به میزان قابل توجهی) برای جدی گرفتن استدلال‌های زایش‌ستیزان کافی است. علل خاص رنج کشیدن اهمیت کمتری دارند.

اعتراض شماره ۲۳ - تو اصلاً چه کسی هستی که بخواهی به من بگویی که چه کار‌های رو نباید انجام بدهم؟!

این اعتراض از موضع دفاعی ناشی می‌شود، اما نباید اجازه داده شود که به عنوان سپری در برابر بررسی دقیق عمل کند. اگر کسی در حال بررسی اقدامی است که تاثیر قابل توجهی بر دیگران خواهد داشت، باید دلیل‌های خوبی برای انجام آن اقدام ارائه دهد و واکنش‌پذیری احساسی جایگزین توجیه اخلاقی نیست.

حالت تدافعی گرفتن همچنین می‌تواند مکالمه را از مسیر اصلی خارج کند. در ادامه روشی ارائه شده است که می‌توانید با استفاده از آن، گفتگو را به سمت نتیجه‌ای سازنده‌تر سوق دهید:

«ببخشید اگر به نظر می‌رسید که سعی داشتم به شما بگویم چه کار کنید. قصد من این نیست. من دارم کاری را که فکر می‌کنم مردم باید انجام دهند با شما در میان می‌گذارم. اما در عین حال فقط سعی می‌کنم دیدگاهی را ارائه دهم که ممکن است قبلاً به طور کامل به آن توجه نکرده باشید. می‌دانم که برای بسیاری از مردم این مفهوم بیگانه به نظر می‌رسد، اما وقتی اکثر افرادی که با آنها صحبت کرده‌ام واقعاً زایش‌ستیزی را در نظر می‌گیرند، موافقند که این مبحث ارزشمندی است. با کدام جنبه از زایش‌ستیزی بیشترین اختلاف نظر را دارید؟»

اعتراض شماره ۲۴ - به دلیل تناسخ، تو دوباره در کالبدی دیگر به دنیا می‌آیی؛ پس، بچه‌دارنشدن در نهایت چیزی را تغییر نمی‌دهد.

پاسخ به این ایراد بدون درک روشنی از جهان‌بینی خاص این شخص دشوار است. با این حال، اگر تناسخ را به عنوان یک دیدگاه کلی، تصویری دقیق از واقعیت در نظر بگیریم، هنوز هم می‌توان در پاسخ چیزی گفت.

اگر کسی معتقد باشد که خودآگاهی پس از مرگ فیزیکی ادامه می‌یابد و در کالبدهای جدید ساکن می‌شود، این باور لزوماً موضع زایش‌ستیزی را تضعیف نمی‌کند. از این گذشته، برای اینکه آگاهی دوباره تناسخ یابد، باید کالبد جدیدی برای سکونت وجود داشته باشد. به این معنا، طرفداری از عدم فرزندآوری صرفاً به معنای کاهش تعداد «ظرف‌های» موجود برای ورود خودآگاهی است.

صرف نظر از اینکه تناسخ حقیقت دارد یا خیر، اگر فرزندان کمتری به دنیا بیایند، فرزندان کمتری نیز قربانی سوءاستفاده و سایر مشکلات این دنیا خواهند شد.

اعتراض شماره ۲۵ - این ایده‌ی بسیار خطرناکی است! باید در مورد آن با احتیاط صحبت کنی!

زایش‌ستیزی ایده خطرناکی نیست چرا که افرادی را که موجودات جدیدی را خلق می‌کنند که قرار است در معرض چیزهای خطرناک قرار گیرند، دلسرد می‌کند! به هر حال، تنها کسی از شرارت‌های این دنیا رنج می‌برد که به وجود آمده باشد. به همین ترتیب، فقط کسانی که وجود دارند می‌توانند بسیاری از همان شرارت‌ها را تداوم ببخشند - که متاسفانه بسیاری این کار را می‌کنند. زایش‌گرایی، خلق موجودات جدید در چنین دنیایی را عادی جلوه می‌دهد و تشویق می‌کند.

با این اوصاف، هر فلسفه‌ای که ریشه در شفقت داشته باشد، می‌تواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد. تاریخ به ما نشان داده است که هم افراد با نیت خیر و هم افراد با نیت بد می‌توانند در حالی که ادعا می‌کنند به نام یک فلسفه خیرخواهانه عمل می‌کنند، آسیب‌های بزرگی ایجاد کنند. زایش‌ستیزی نیز از این قاعده مستثنی نیست. می‌توان آن را تحریف کرد و به عنوان بهانه‌ای برای رفتارهای مضر استفاده کرد؛ اما چنین اقداماتی بیشتر در مورد فردی که آنها را مرتکب می‌شود، صحبت می‌کند تا خود آن فلسفه.

اعتراض شماره ۲۶ - پس تمام آثار هنری و به صورت کلی، زیبایی‌هایی که انسان‌ها خلق کرده‌اند چه می‌شود؟ همه‌ی آن‌ها از دست خواهندرفت!

انسان‌ها چیزهای شگفت‌انگیز زیادی خلق کرده‌اند: ادبیات، هنر، جوامع، فرهنگ‌ها، سنت‌ها و موارد دیگر. اما این چیزها فقط به این دلیل ارزشمند هستند که کسی وجود دارد تا به آنها ارزش بدهد. ما از صداها، طعم‌ها، بافت‌ها و مناظر لذت می‌بریم و باید این تجربیات را در حالی که اینجا هستیم بپذیریم. اما اگر انسان ها فرزندآوری را متوقف کنند و به تدریج از بین بروند، فقدان این چیزها بد نخواهد بود. کسی باقی نمی‌ماند که این فقدان برایش محرومیت باشد.

به عبارت دیگر: هیچ‌کدام از ما هزار سال پیش وجود نداشتیم و نبودمان به هیچ وجه به ما آسیبی نرساند یا ما را محروم نکرد. اکنون ممکن است حسرت دیدن آن گذشته را داشته باشیم، اما چنین احساساتی فقط به این دلیل ایجاد می‌شوند که ما امروز وجود داریم و در مورد آنها آموخته‌ایم. بدون وجود، سوژه‌ای برای تجربه فقدان یا حسرت وجود ندارد.

همزمان با قدردانی از دستاوردهایمان، باید به آسیب‌های عظیمی که انسان‌ها (چه به یکدیگر و چه به سایر جانداران) وارد کرده‌اند، اذعان کنیم. هر بمب، هر گلوله، هر کشتارگاه، هر کشتی حامل برده‌ و… . این وحشت‌ها به خاطر انسان‌ها وجود داشته‌اند. به نظر می‌رسد مهم‌تر از این است که مطمئن شویم این فجایع هرگز وجود ندارند تا اینکه زیبایی و هنر وجود داشته باشند.

اعتراض شماره ۲۷ - تو از روی حسادت به افرادی که توانسته‌اند کسی را پیدا کنند که با او بچه‌دار بشنوند این باور رو پیدا کردی!

اگر به اندازه کافی شجاع هستید، سعی کنید با این جمله پاسخ دهید: «واقعاً؟ فکر کردم داریم با هم به یه جاهایی میرسیم!» این نوع پاسخ ممکن است طرف مقابل را آرام کند!

گذشته از شوخی، این اعتراض فقط یک حمله شخصی است. این تلاشی برای تمسخر یا بی‌اعتبار کردن زایش‌ستیزان است تا اینکه به استدلال واقعی آنها بپردازد. مانند هر کس دیگری، زایش‌ستیزان هم متفاوت هستند (برخی از آنها در روابط شخصی خود خوشحال هستند و برخی دیگر نه) و برخی صرفاً ترجیح می‌دهند شریک زندگی نداشته باشند. موفقیت عشقی هیچ تاثیری بر اعتبار موضع زایش‌ستیزان ندارد.

بهترین راه برای ادامه دادن می‌تواند شوخ‌طبعی باشد. یک شوخی بامزه مثل «آیا شما دارید به من پیشنهاد می‌دهید؟» یا چیزی شبیه به شوخی قبلی. کمی بخندید و سپس به سراغ بحث‌های سازنده‌تر بروید.

اعتراض شماره ۲۸ - آیا به نظرت بچه‌ها بامزه نیستند؟ آن‌ها دوست‌داشتنی هستند!

نوزادان می‌توانند بسیار بامزه باشند. اما صرفاً به این دلیل که کسی در دوران نوزادی بامزه است و ما را می‌خنداند و احساس خوبی به ما میدهد، به این معنی نیست که می‌توانیم او را به عنوان یک شیء در نظر بگیریم و با او به عنوان یک وسیله‌ی جانبی رفتار کنیم. خلق یک فرد جدید امری بسیار جدی است. بامزه بودن یک نوزاد نباید ما را از داشتن یک بحث اخلاقی جدی و واقعی در مورد بچه‌دار شدن منحرف کند.

همچنین شایان ذکر است که صرفاً به این دلیل که کسی از نظر اخلاقی با فرزندآوری مخالف است، به این معنی نیست که نمی‌تواند نوزادان را بامزه بداند یا از همراهی با کودکان لذت ببرد. این دو چیز با هم ناسازگار نیستند.

اعتراض شماره ۲۹ - این باور تو به خاطر نفرت از بچه‌ها است!

مخالفت با فرزندآوری به این معنی نیست که از کودکان متنفرید. برخی از زایش‌ستیزان ممکن است از کودکان بدشان بیاید، اما این موضوع مستقل از زایش‌ستیزی است. در واقع، نفرت از کودکان به نوعی با زایش‌گرایی در تضاد است.

کودکان دقیقاً همان افرادی هستند که مخالفان زایش نگرانشان هستند. آنها کسانی هستند که بدون هیچ انتخاب خودشان به دنیایی از رنج آورده شده‌اند. اگر مخالفان زایش از کودکان متنفر بودند، آیا منطقی‌تر نبود که نسبت به رنج آنها بی‌تفاوت‌تر باشند؟ در واقع، مخالفان زایش عمیقاً نگران آسیب‌هایی هستند که کودکان با آن مواجه هستند.

در بسیاری از موارد، ممکن است مخالفان زایش زمان بیشتری را صرف تفکر جدی در مورد سرنوشت کودکان نسبت به والدین احتمالی آنها کرده باشند - والدینی که اغلب از در نظر گرفتن آسیب‌هایی که فرزندانشان پس از به دنیا آمدن متحمل خواهند شد، غافل می‌شوند.

اعتراض شماره ۳۰ - اگر بچه‌دار نشوی، زایش‌ستیزی هم با مرگ افرادی که این باور رو دارند از بین می‌رود!

گذشته از این تناقض که ایجاد افراد جدید برای افزایش طرفداران دیدگاهی که ایجاد افراد جدید را از نظر اخلاقی نادرست می‌داند، این ایراد بر یک فرض نادرست استوار است. اینکه باورهای اخلاقی فقط از طریق فرزندآوری می‌توانند حفظ یا گسترش یابند - یا اینکه روش‌های جایگزین برای حفظ آنها کافی نیستند.

اولاً، زایش‌ستیزی هزاران سال است که وجود دارد. بقای آن به این دلیل نیست که پیروانش این ایده را به فرزندان بیولوژیکی خود منتقل می‌کنند. در واقع، امروزه تعداد بسیار کمی (اگر اصلاً وجود داشته باشند) از طرفداران زایش‌ستیزی به این دلیل که والدینشان این دیدگاه را داشتند، به آن پایبند هستند. و حتی اگر این یک عامل مرتبط بود، زایش‌ستیزان هنوز هم می‌توانستند آن را بپذیرند.

دوم، باورهای اخلاقی از راه‌های مختلفی معرفی و شکل می‌گیرند: آموزش، گفتگو، ادبیات و تعامل. اکنون که اینترنت تبادل ایده‌ها را بسیار آسان‌تر کرده است، به هیچ وجه مشخص نیست که بزرگ کردن کودک راهی موثر برای ترویج یک باور اخلاقی خاص باشد.

در نهایت، حتی اگر فرزندآوری بتواند به نحوی تعداد مخالفان زایش را افزایش دهد (که خودمتناقض است)، این امر ایجاد فرزند را توجیه نمی‌کند. مخالفان زایش این عمل را عمیقاً غیراخلاقی می‌دانند. درخواست از مخالفان زایش برای فرزندآوری به خاطر آرمانشان مانند درخواست از صلح‌جویان برای شرکت در فتوحات مردمان دیگر برای گسترش صلح است.

اعتراض شماره ۳۱ - تو احتیاجی به اجازه‌گرفتن برای تولید فردی دیگر نداری، چرا که آن‌هااصلاً وجود ندارند که بخواهی از آن‌ها اجازه‌ بگیری!


این ایراد تلویحاً استدلال می‌کند که انجام کاری با کسی که پیامدهای مستقیم، پیش‌بینی‌شده و قابل توجهی (از جمله پیامدهای منفی) برای او خواهد داشت، بدون جلب رضایت اولیه او، اشکالی ندارد. بدتر از آن، اگر کسی نتواند رضایت او را جلب کند، الزام اخلاقی برای آن به سادگی از بین می‌رود.

با توجه به اینکه ما چقدر در تصمیم‌گیری‌های اخلاقی در سایر جنبه‌های زندگی، رضایت را جدی می‌گیریم، این یک ایراد عجیب است. رابطه جنسی بدون رضایت، تجاوز است؛ کار بدون رضایت، بردگی است. اگر نمی‌توانید از کسی رضایت بگیرید، این به شما از نظر اخلاقی اجازه نمی‌دهد که هر طور که می‌خواهید عمل کنید. تصور کنید کسی در یک مهمانی از حال رفته است؛ آیا انجام اعمال جنسی روی او صرفاً به این دلیل که قادر به اعلام رضایت نیست، قابل قبول است؟ واضحاً خیر، و انجام این امر باید محکوم شود.

شرایط استثنایی وجود دارد که در آن می‌توان از رضایت صرف نظر کرد، اما این موارد عموماً برای اقداماتی است که از آسیب بیشتر به فرد جلوگیری می‌کند (و معمولاً فقط زمانی که فرد نمی‌تواند برای خودش تصمیم بگیرد). با این حال، فرزندآوری یکی از این موارد نیست؛ چرا کسی در معرض خطر آسیب بیشتر نیست.

اعتراض شماره ۳۲ - تو با بچه‌دار نشدن داری نقش خدا را بازی می‌کنی!

«نقش خدا را بازی کردن» معمولاً به کسی اشاره دارد که قدرت، کنترل یا نفوذ خود را بر زندگی و معاملات دیگران به شیوه‌ای که نباید، اعمال می‌کند. وقتی صحبت از این اتهام می‌شود که به زایش‌ستیزان وارد می‌شود، دو نکته کلیدی در پاسخ وجود دارد:

اولاً، به نظر می‌رسد این ایراد دلالت بر این دارد که «نقش خدا را بازی کردن» نامناسب است. البته مواقعی وجود دارد که دخالت در امور دیگران نامناسب است، اما مواقعی نیز وجود دارد که می‌تواند مناسب باشد. مثلاً، کسی که در خیابان با یک فرد ناتوان روبرو می‌شود و به او کمک می‌کند. این را می‌توان «نقش خدا را بازی کردن» نامید، زیرا ما در مسائلی که به ما مربوط نیست دخالت می‌کنیم. اما این مداخله نامناسبی در زندگی دیگران نیست، بلکه مداخله خوبی است. برای اینکه بتوانیم قضاوت کنیم که آیا «نقش خدا را بازی کردن» در واقع در هر مورد خاص مثبت است یا منفی، باید جزئیات آن مورد را ارزیابی کنیم. ما نمی‌توانیم صرفاً به عنوان «نقش خدا» از کنار چیزها بگذریم.

دوم، این فرزندآوری است که به طور نامناسبی «نقش خدا» را بازی می‌کند. خلق نکردن یک نفر مسلماً به معنای انتخاب عدم خلق آن شخص است، اما نمی‌توان این را «نقش خدا» به معنای منفی دانست، زیرا آن شخص وجود ندارد که از به وجود نیامدنش آسیب دیده باشد. از سوی دیگر، فرزندآوری به نمایندگی از شخص دیگری تصمیم می‌گیرد که او باید وجود داشته باشد و سختی‌ها را تجربه کند و در برابر رنج‌های شدید آسیب‌پذیر باشد. این نقش خدا را بازی کردن است.

اعتراض شماره ۳۳ - تو هیچ‌وقت نمی‌توانی جلوی بچه‌دارشدن همه را بگیری!

البته بعید است که مخالفان زایش بتوانند تک تک افراد را متقاعد کنند که بچه‌دار نشوند، اما این بدان معنا نیست که کسانی که با استدلال‌های مخالفان زایش مواجه می‌شوند، می‌توانند آنها را رد کنند؛ استدلال‌ها باید بر اساس ارزششان بررسی شوند و نه محبوبیتشان. همچنین این به آنها اجازه نمی‌دهد که با بچه‌دار شدن خود به این مشکل دامن بزنند.

بسیاری از مسائل اخلاقی، موارد سیاه و سفید نیستند و فرزندآوری یکی از آنهاست؛ صرفاً به این دلیل که نمی‌توان آن را به طور کامل متوقف کرد، به این معنی نیست که حداقل می‌توان از برخی موارد آن اجتناب کرد. تصور کنید اگر کسی معتقد باشد که نباید برای کاهش گرسنگی افراد کم توان تلاش کنیم زیرا هرگز نمی‌توانیم تمام افراد دنیا را سیر کنیم، این حرف مضحک به نظر می‌رسد. واقعیت این است که ما می‌توانیم مقداری از گرسنگی را کاهش دهیم (مانند اینکه می‌توانیم از مقداری فرزندآوری جلوگیری کنیم) و این خوب است، و نباید کمال را دشمن خوبی کنیم.

اعتراض شماره ۳۴ - به دلیل هزینه مالی زیاد، همه نمی‌توانند که کسی را به فرزندی قبول کنند!

این ایراد بر یک دوگانگی کاذب بنا شده است؛ این ایراد دلالت بر این دارد که چون «فرزندخواندگی پرهزینه است»، طرفدار حق دارد که خودش بچه‌دار شود؛ اما گزینه سومی هم وجود دارد: آنها می‌توانند بچه‌دار نشوند.

حتی اگر کسی آرزوی بزرگ کردن فرزند را داشته باشد، این آرزو بر همه چیزهای دیگر غلبه نمی‌کند. برای فرزندآوری باید توجیه اخلاقی خوبی وجود داشته باشد، و اگر چنین توجیهی وجود نداشته باشد (و آنها به فرزندخواندگی فکر نکنند)، آنها به سادگی مجبورند از فرزندآوری خودداری کنند و آرزویشان برآورده نمی‌شود. گاهی اوقات انجام آنچه اخلاق از ما می‌خواهد به معنای چشم‌پوشی از چیزهایی است که می‌خواهیم. برآورده کردن خواسته‌هایمان همیشه مهمترین چیز نیست. اعمال ما برای دیگران (چه افرادی که در حال حاضر وجود دارند و چه افرادی که قرار است به وجود بیایند) عواقبی دارد و به همین دلیل باید آنها را در نظر بگیریم.

بیایید به موضوع مورد بحث بپردازیم؛ اینکه آیا فرزندخواندگی پرهزینه‌تر از فرزندآوری خواهد بود یا خیر، به عوامل مختلفی بستگی دارد: سیستم فرزندخواندگی مورد استفاده، منابعی که فرد در اختیار دارد، وضعیت زندگی او، اینکه آیا کودک را با همسرش بزرگ می‌کند یا به تنهایی، و عوامل دیگر. هزینه‌هایی مرتبط با فرزندخواندگی وجود دارد، مانند هزینه‌های مالی و هزینه‌های غیرمالی مانند غربالگری اداری که فرد باید انجام دهد. اما هزینه‌هایی نیز مرتبط با فرزندآوری وجود دارد، مانند هزینه‌های پزشکی در دوران بارداری و زایش و پیامدهای سلامتی ناشی از طی کردن این مراحل. در هر صورت، فرزندخواندگی حتماً پرهزینه‌تر از فرزندآوری نیست.

اعتراض شماره ۳۵ - چرا می‌خواهی بقیه افراد را موعظه کنی؟ تمرکز تو باید روی تصمیمات خودت باشد!

مردم در مورد انواع مسائل اخلاقی جانبداری می‌کنند و جای تعجب نیست که این کار را انجام می‌دهند. اینکه چیزی را از نظر اخلاقی نادرست بدانیم، احتمالاً کسی را ترغیب می‌کند که بخواهد از وقوع آن جلوگیری کند، چه از طریق تأثیرگذاری بر افراد و نهادها و چه از راه‌های دیگر. در واقع، انجام این کار توسط شهروندان، نشانه‌ای از یک جامعه باز و آزاد است.

جانبداری فقط زمانی واقعاً مشکل‌ساز می‌شود که شخص دیگری با ارزش‌های طرفدار موافق نباشد، اما در این صورت، این فقط اختلاف نظر دو نفر است. دوست نداشتن ارزش‌های کسی به این معنی نیست که ما باید آن شخص یا استدلال‌هایش را بدون در نظر گرفتن آنچه می‌گویند، رد کنیم - ما نمی‌خواهیم کسی که از چیزی که برایمان مهم است طرفداری می‌کند، ما را رد کند.

زایش‌ستیزی هم فرقی ندارد. برخی افراد می‌خواهند از آن حمایت کنند، برخی دیگر مخالف خواهند بود. این اختلاف نظر باید مانند هر مسئله اخلاقی دیگری مورد بررسی قرار گیرد؛ نباید به عنوان دلیلی برای رد آن تلقی شود.

اگر کسی این اعتراض را کرده باشد، احتمالاً حاضر به تغییر نظرش نخواهد بود. بهتر است از همان ابتدا از رسیدن به این مرحله خودداری کنید و راه‌هایی برای تبلیغ زایش‌ستیزی پیدا کنید که قابل درک و جذاب به نظر برسد.

اعتراض شماره ۳۶ - حتی اگر هم انسان‌ها منقرض شوند، موجودات ذی‌شعور در جایی دیگر از دنیا به وجود می‌آیند!

این امکان وجود دارد که حیات هوشمند در جای دیگری از جهان هستی پدید آید (شاید هم همین الان هم پدید آمده باشد)، اما مشخص نیست که آیا انقراض انسان بر پیدایش آن تاثیر خواهد گذاشت یا خیر. با این حال، بیایید این ایراد را بررسی کنیم.

دو تفسیر بالقوه وجود دارد: یا طرفدار این ایراد از نظر اخلاقی در بچه‌دار شدن موجه است زیرا حیات ذی‌شعور می‌تواند در جای دیگری از کیهان پدید آید و ۱) این امر اجتناب از ایجاد حیات روی زمین را زائد می‌کند، یا ۲) انسان‌ها باید گونه خود را ادامه دهند تا بتوانند رنج آن حیات ذی‌شعور را کاهش دهند.

در مورد مورد اول، وجود رنج در زمان یا مکانی دیگر به کسی مجوز اخلاقی نمی‌دهد که باعث رنج کشیدن دیگری در اینجا و اکنون شود.

در مورد مورد دوم، این ایده که انسان‌ها باید به فرزندآوری ادامه دهند تا حیات فرازمینی را جستجو کنند و رنج خود را کاهش دهند، عمیقاً خیال‌پردازانه به نظر می‌رسد. این امر مستلزم تحمیل آسیب مستقیم و جدی به مردم (با خلق آنها) است به این امید که بشریت روزی حیات فرازمینی را شناسایی کند، یک ائتلاف جهانی بی‌سابقه را برای دستیابی به آن هماهنگ کند و سپس به طور مؤثر رنج خود را کاهش دهد. این یک توجیه فوق‌العاده حدسی برای خلق مردم است. اگر طرفدار آن فکر می‌کند که این یک توجیه مناسب است، باید از خود بپرسد که آیا حاضر است آسیب‌های معادل را به افراد موجود برای همان هدف تحمیل کند. اگر پاسخ «نه» است، پس چرا آن را به افرادی که در آینده وجود خواهند داشت (اگر تصمیم به خلق آنها بگیرند) تحمیل کنیم؟

اعتراض شماره ۳۷ - زندگی بالا و پایین دارد. تو نمی‌توانی ارزش خوبی را بدون وجود بدی درک کنی!

این ایراد تلویحاً استدلال می‌کند که تحمیل آسیب‌های زندگی بر کسی موجه است، چرا که انجام این کار تنها راهی است که او می‌تواند از خوبی‌ها بهره‌مند شود. در پاسخ حداقل دو نکته می‌توان گفت.

اولاً، در حالی که کسی که وجود دارد به دلیل فقدان از چیز های خوب محروم می‌شود، کسی که هرگز به وجود نمی‌آید به دلیل فقدان آن خیر محروم نمی‌شود؛ چرا که آنها وجود ندارند که محروم شوند. فقدان این خیرات ضرر نیست. در نتیجه، خلق کسی، او را در معرض ضررهای زندگی (که بد هستند) در ازای خیراتی قرار می‌دهد که هرگز از دست نمی‌دادند.

دوماً، حتی اگر خوبی‌ها دلیلی برای خلق کسی در نظر گرفته شوند، هنوز مشخص نیست که آیا توجیه کافی برای تحمیل آسیب‌ها هستند یا خیر. در هر مورد خاص از فرزندآوری، ما نمی‌توانیم با اطمینان کافی تعادل خوب و بد را در زندگی حاصل پیش‌بینی کنیم. این تعادل توسط متغیرهای غیرقابل پیش‌بینی مانند تصمیمات شخصی، تصمیمات دیگران، فرآیندهای طبیعی و موارد دیگر شکل می‌گیرد. حتی اگر بتوانیم این پیش‌بینی را انجام دهیم، نمی‌توانیم بدانیم که آیا فرد آینده، به وجود آمدن خود را به اندازه آسیبی که متحمل شده، ارزش خواهد داشت یا خیر. تنها چیزی که می‌توانیم با اطمینان بدانیم این است که آنها تا حدی رنج خواهند برد و از بین خواهند رفت.

به همین دلیل است که بچه‌دار شدن به بازی رولت روسی تشبیه شده است که در آن یک اسلحه کاملاً پر به سمت سر فرزند آینده نشانه گرفته شده است.

اعتراض شماره ۳۸ - این نظر شخصی هر فرد است که ارزشمندی زندگی خودش را بسنجد. تو نمی‌توانی به جای فردی دیگر تصمیم بگیری.

با استفاده از عبارت مبهم «زندگی‌ای که «ارزش زیستن» دارد»، این اعتراض نمی‌تواند تمایز اساسی بین شروع یک زندگی و ادامه آن را مشخص کند. زایش‌ستیزی مربوط به شروع زندگی‌ها است، نه ادامه زندگی‌ها. وقتی کسی به وجود می‌آید، زندگی‌اش متعلق به خودش است؛ او باید کسی باشد که تصمیم بگیرد آیا ارزش ادامه دادن را دارد یا خیر. با این حال، تصمیم برای شروع یک زندگی بسیار متفاوت است.

هیچ‌کس نمی‌تواند برای خودش تصمیم بگیرد که به وجود بیاید، ما فقط می‌توانیم تصمیم بگیریم که آیا به وجود خود ادامه دهیم یا خیر. این، دوباره، سردرگمی موجود در این ایراد را آشکار می‌کند؛ اگر اعتراض به این وارد است که کسی به جای فرد دیگری تصمیم بگیرد، این دقیقاً همان فرزندآوری است.

شاید در این صورت، طرفدار بچه‌دار شدن ممکن است پاسخ دهد که منظور آنها این است که همه باید خلق شوند تا بتوانند تصمیم بگیرند که آیا می‌خواهند به وجود خود ادامه دهند یا خیر. اما هنوز مشکلاتی در این مورد وجود دارد: اولاً، اگر کسی هرگز وجود نداشته باشد، از وجود محروم نمی‌شود، بنابراین اگر والدین احتمالی تصمیم بگیرند که بچه‌دار نشوند، بد نیست. ثانیاً، وقتی کسی به وجود می‌آید، تنها راه پایان دادن به وجود او، خودکشی است که وضعیتی وحشتناک برای فرد است.

اعتراض شماره ۳۹ - اگر ما بچه‌دار نشویم، همه‌ی تلاش‌ها و فداکاری‌هایی که اجدادمون انجام دادند تا به این‌جا برسیم را دور انداخته‌ایم!

این ایراد نشان می‌دهد که ما مدیون اجدادمان هستیم که به بچه‌دار شدن ادامه دهیم. اجداد ما چه با بچه‌دار شدن و چه به طور کلی با مشارکت در جامعه، در زندگی خود فداکاری‌هایی کردند تا ما بتوانیم وجود داشته باشیم و ما باید با ادامه‌ی نسل خود به این فداکاری‌ها احترام بگذاریم. در اینجا چند نکته برای گفتن وجود دارد:

اولاً، اجداد ما مرده‌اند (و بیشتر آنها مدت‌ زیادی است که مرده‌اند). آنها دیگر وجود ندارند و اهمیتی نمی‌دهند که ما با زندگی خود چه می‌کنیم (از جمله اینکه آیا فرزندی می‌آوریم یا خیر)؛ آنها وجود ندارند یا اهمیتی نمی‌دهند که آیا ما به اینترنت دسترسی داریم یا با هواپیما پرواز می‌کنیم. هرگونه احساس تعهدی که کسی ممکن است نسبت به اجداد خود داشته باشد، ریشه در منافع آنها ندارد، چرا که آنها دیگر هیچ تعهدی ندارند و حتی اگر آنها به نحوی در فرزندآوری ما منافعی داشته باشند، به هیچ وجه مشخص نیست که نگرانی‌های اخلاقی مربوط به آسیب‌های جدی ناشی از فرزندآوری را نادیده نگیرند.

دوم، این ایراد با اعمال اجداد ما طوری برخورد می‌کند که انگار دستاورد بزرگی بوده‌اند. در حالی که برخی از اجداد ما ممکن است کارهای خارق‌العاده‌ای انجام داده باشند و شایسته تقدیر برای انجام این کارها باشند، بچه‌دار شدن جز آنها نیست. فرزندآوری امری عادی بوده (و همچنان هست) که بدون توجه زیاد به آسیب‌های احتمالی برای فرزند آینده انجام می‌شود.

سوم، ما نباید اعمال وحشتناک انسانها در طول تاریخ را فراموش کنیم. میلیاردها نفر شکنجه شدند، زیر یوغ بردگی بودند و با وحشیگری مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. ادای احترام اخلاقی به اجدادمان تنها محدود به بچه‌دار شدن نیست، بلکه می‌تواند به عنوان تداوم اشتباهات گذشته و ادامه رنج‌های غیرضروری نیز تلقی شود.

به جای توسل به وظیفه مبهمی که در قبال اجدادمان داریم، باید اخلاق اعمال خود را بر اساس تأثیر آنها بر موجوداتی که واقعاً بر آنها تاثیر می‌گذارند، ارزیابی کنیم. مردگان از بین رفته‌اند. زندگان - و کسانی که به وجود خواهند آمد - کسانی هستند که عواقب آن را متحمل می‌شوند.

اعتراض شماره ۴۰ - زایش‌ستیزی هم چیزی است که مُد شده‌است؛ این تفکر به مرور زمان از بین می‌رود.

این موضوع چندان مخالفتی با زایش‌ستیزی نیست، بلکه بیشتر بی‌ توجهی به آن است. با این حال، ارزش پرداختن را دارد.

برخی ممکن است افزایش اخیر علاقه به این موضوع را به عنوان مدرکی دال بر این بدانند که زایش‌ستیزی فقط یک روند گذرا است. اما این یک اشتباه است. مخالفت با فرزندآوری هزاران سال است که وجود داشته است. یکی از نمونه‌های اولیه، ابوالعلاء المعری، شاعر و فیلسوفی است که از سال ۹۷۳ تا ۱۰۵۷ میلادی زندگی می‌کرد. آثار او حاوی مضامین قوی زایش‌ستیزی، از جمله محکومیت مستقیم فرزندآوری است. نوشته‌ی خودنوشته‌ی او چنین است:

«این جنایتی است که پدرم علیه من مرتکب شده، جنایتی که من خودم علیه هیچ‌کس مرتکب نشده‌ام.»

زایش‌ستیزی قرن‌هاست که بدون بهره‌گیری از ابزارهای ارتباطی مدرن به حیات خود ادامه داده است. اکنون که اینترنت داریم، گسترش این ایده‌ها به سادگی قابل مشاهده‌تر و در دسترس‌تر شده است.

اعتراض شماره ۴۱ - ولی من می‌خواهم در بهشت بچه‌هایم کنارم باشند!

قابل درک است که افرادی که به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند، بخواهند آن را با عزیزان خود بگذرانند. اما برای اینکه این امر ممکن شود، ابتدا باید آن عزیزان را خلق کنند - در نتیجه آنها را در معرض خطر سرطان، تجاوز، بیماری‌های عفونی، قتل، شکنجه، زوال عقل، آسیب مغزی، بلایای طبیعی، تصادفات و هرگونه بلای وحشتناک دیگر قرار می‌دهند؛علاوه بر این، فرزندشان می‌تواند در جهنم باشد. هیچ تضمینی وجود ندارد که فرزندشان به بهشت ​​​​برود، آنها می‌توانند به گونه‌ای زندگی کنند که آنها را به جهنم محکوم کند.

آیا تمایل شخصی برای گذراندن زندگی پس از مرگ در بهشت ​​​​با عزیزان به اندازه کافی مهم است که این خطرات را برای آنها توجیه کند؟ به خصوص وقتی که کسی که می خواهد بچه‌دار شود می تواند کودکی را به فرزندی بپذیرد و (امیدوار باشد) زندگی پس از مرگ را با آن کودک در بهشت ​​​​بگذراند.

با این حال، اساسی‌تر از آن، شایسته است که کسی که می خواهد بچه‌دار شود در این موضوع تأمل کند که آیا باور او به زندگی پس از مرگ مبتنی بر شواهد و دلایل است یا خیر. هنگام تصمیم‌گیری‌هایی که این نوع پیامدها را برای دیگران دارد، باید مطمئن شویم که باورهای مرتبط ما پایه و اساس محکمی دارند. اگر باور فرد طرفدار اشتباه باشد، هزینه‌های آن برای فرزندشان - چه قطعی و چه بالقوه - قابل توجه است.

اعتراض شماره ۴۲ - اگر ما بچه‌دار نشویم، دشمنانمان برنده می‌شوند!

این ایراد ریشه در زایش‌ستیزی ندارد، بلکه در تعصب علیه یک گروه خاص مذهبی، قومی، اجتماعی-اقتصادی یا گروه دیگری ریشه دارد. طبق این دیدگاه، فرزندآوری وسیله‌ای برای «غلبه» بر آن گروه است - از طریق افزایش تعداد اعضای گروه خود.

پاسخ به این اعتراض، تا حدودی، به نوع گروه مورد نظر بستگی دارد. برخی از هویت‌های گروهی غیرارادی هستند (مثلاً گروه قومی فرد) و تنها راه افزایش عضویت، فرزندآوری است. در این موارد، پاسخ به این اعتراض می‌تواند با پرداختن مستقیم به تعصب انجام شود - به این امید که این امر بتواند تمایل طرفدار به «فرزندآوری بیشتر» نسبت به گروه رقیب را خنثی کند.

سایر هویت‌های گروهی داوطلبانه (مثل وابستگی سیاسی فرد) هستند و در مواردی مانند این موارد، موارد دیگری نیز وجود دارد که می‌توان گفت فرد را متقاعد می‌کند که فرزندآوری نکند:

۱. فرزندآوری تنها راه رشد یک گروه نیست، و موثرترین راه هم نیست. به دنیا آوردن یک کودک بسیار پرهزینه است. استفاده از منابع و زمانی که می‌توانست برای بزرگ کردن یک کودک صرف شود، می‌توانست به شیوه‌ای مقرون به صرفه‌تر برای تشویق افراد موجود به پیوستن به گروه استفاده شود.

۲. هیچ تضمینی وجود ندارد که فرزند با آرمان‌های والدین خود همسو شود و با همان گروه‌ها همذات‌پنداری کند.

۳. اگرچه نباید به کودکان به عنوان ابزار ایدئولوژیک نگاه کرد، اما اگر بزرگ کردن فرزند منجر به پیوستن آنها به همان گروه‌هایی شود که والدینشان به آنها پیوسته‌اند (و طرفدار این ایده نظر خود را در مورد استفاده از کودکان به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اهدافشان تغییر نخواهد داد)، به نظر می‌رسد فرزندخواندگی گزینه بهتری باشد. این کار از تحمیل آسیب به یک موجود جدید جلوگیری می‌کند، در حالی که این مزیت را دارد که برای کودکی که از قبل وجود دارد، خانه و خانواده‌ای پر از محبت فراهم می‌کند و به طور بالقوه احتمال پیوستن آنها به گروه دیگر را کاهش می‌دهد.

صرف نظر از اینکه این اعتراض از چه نوعی مطرح شود، یک چیز که باید به آن توجه کرد، تمایل به استفاده از مردم صرفاً به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف سیاسی، مذهبی یا سایر اهداف خودمان است.

اعتراض شماره ۴۳ - زایش‌ستیزی همان زن‌ستیزی است! چه طور جرات میکنی که به یک خانم بگویی که باید با بدنش چه کار کند؟!


تفسیر زایش‌ستیزی به عنوان اینکه به زنان گفته شود با بدن خود چه کنند، برداشت نادرستی از استدلال‌ها است. زایش‌ستیزی موضعی علیه خلق موجودات ذی‌ شعور، از جمله از طریق فرزندآوری است - فرآیندی که هم مردان و هم زنان را درگیر می‌کند. این موضوع ربطی به کنترل بدن زنان ندارد؛ بلکه به چالش کشیدن هر کسی است که به فرزندآوری فکر می‌کند تا توجیه اخلاقی برای انجام این کار ارائه دهد.

البته که استقلال بدنی مهم است؛ کاری که یک زن - یا هرکس دیگری - با بدن خود انجام می‌دهد، تا حدی یک انتخاب شخصی است. اما فرزندآوری مشمول یک شخص ثالث میشود: کودکی که قرار است به دنیا به وجود بیاید. این چیزی است که آن را تبدیل به بیش از یک انتخاب شخصی می‌کند. در حالی که افراد باید از نظر قانونی مجاز به تصمیم‌گیری در مورد فرزندآوری خود باشند، هنوز هم باید سطح اولیه‌ای از مسئولیت اخلاقی برای اعمال خود وجود داشته باشد.

همچنین شایان ذکر است که اگرچه زایش‌ستیزی ذاتاً یک مسئله جنسیتی نیست، اما بچه‌دار نشدن برای زنان نفع بیشتری دارد. بارداری و زایمان با خطرات سلامتی خاصی همراه است - که برخی از آنها می‌توانند دائمی باشند - و بار بزرگ کردن فرزندان هنوز هم در بیشتر زمینه‌ها به طور نامتناسبی بر دوش زنان است. انتخاب عدم فرزندآوری از این موارد جلوگیری می‌کند. همچنین از ورود زنان و دختران بیشتر به دنیایی که هنوز با تبعیض و محرومیت مواجه هستند، جلوگیری می‌کند. تنها راه برای تضمین اینکه یک زن این آسیب‌ها را تجربه نکند، این است که از ابتدا او را به دنیا نیاوریم. به این ترتیب، زایش‌ستیزی می‌تواند به کاهش تبعیض علیه زنان و دختران کمک کند.

اعتراض شماره ۴۴ - زایش‌ستیزی یک فرقه است!

این ایراد در پی بی‌اعتبار کردن زایش‌ستیزی است، آن را چیزی می‌داند که بسیاری از مردم خود را محق می‌دانند که آن را جدی نگیرند. احتمالاً فرد مطرح‌کننده این کار را به عنوان راهی برای بستن گفتگو و جلوگیری از به چالش کشیده شدن جهان‌بینی خود انجام می‌دهد.

زایش‌ستیزی یک مذهب یا فرقه نیست. این یک موضع فلسفی است: این دیدگاه که خلق جانداران ذی شعور جدید از نظر اخلاقی اشتباه است. آیا گروهی که این دیدگاه را دارد می‌تواند رفتاری فرقه‌مانند از خود نشان دهد؟ در تئوری، بله - اما این را می‌توان در مورد هر جامعه‌ای گفت. برای اینکه چنین ادعایی معنادار باشد، فردی که این اعتراض را مطرح می‌کند باید به پویایی‌های خاصی اشاره کند و شواهدی ارائه دهد. در غیر این صورت، این اتهام صرفاً انحراف از مسیر اصلی است.

حتی اگر برخی از افراد در یک جامعه‌ی ضد زایش، گرایش‌های فرقه‌گرایانه از خود نشان دهند، این مشکل مربوط به آن افراد است - نه خود فلسفه. و اگر طرفدار این دو را با هم اشتباه می‌گیرد، احتمالاً این به بن‌بست در مکالمه منجر می‌شود و بهتر است مکالمه را به سمت فلسفه‌ی آن سوق دهیم.

اعتراض شماره ۴۵ - اگر من بچه‌دار نشوم، چیزی از خودم در این دنیا باقی نگذاشته‌ام!

میل به به جا گذاشتن میراث قابل درک است. اما خلق یک شخص به این منظور قابل درک نیست. این کاری اساساً خودمحورانه است، که با توجه به اینکه افراد کمی می‌خواهند به این شکل به یاد آورده شوند، طعنه‌آمیز است.

وقتی والدینی فرزندی را به عنوان بخشی از میراث خود به دنیا می‌آورند، نه تنها آن کودک را در معرض آسیب‌های زندگی قرار می‌دهند، بلکه بار عاطفی سنگینی را نیز بر دوش او می‌گذارند تا به گونه‌ای زندگی کند که مورد تأیید والدین باشد. علاوه بر این، این انتظارات ممکن است با نحوه‌ی زندگی مورد نظر کودک در تضاد باشد.

اگر کسی واقعاً بخواهد کودکی را به عنوان بخشی از میراث خود بزرگ کند (هرچند کودکان نباید به یک پروژه برای به جا گذاشتن میراث تقلیل داده شوند)، می‌تواند فرزندخواندگی را به عهده بگیرد. ارائه مراقبت و عشق به کسی که از قبل وجود دارد و به حمایت نیاز دارد، در واقع چیزی است که ارزشمند است!

فرزندآوری حتی راه موثری برای به جا گذاشتن میراث هم نیست. اکثریت قریب به اتفاق مردم در طول تاریخ فرزند داشته‌اند و اغلب آنها فراموش شده‌اند. حتی اگر فرزند شما به دستاوردهای بزرگی برسد، این فرزند شماست که به یاد آورده خواهد شد - نه والدینش. و وقتی والدینی به یاد آورده می‌شوند، تقریباً همیشه به این دلیل است که آنها کار مهمی مستقل از به دنیا آوردن فرزند انجام داده‌اند.

اگر کسی خواهان میراث است، ایجاد تغییر مثبت در جهان احتمالاً بهترین راه برای انجام آن است.

اعتراض شماره ۴۶ - نگاه تو بسیار سیاه و سفید است؛ تو نمیتوانی بگویی که بچه‌دار شدن همیشه بد است.

زایش‌ستیزان می‌توانند به دیدگاه‌های خود پایبند باشند و این دلیلی بر بد بودن زایش‌ستیزی نیست. مردم در مخالفت با امور بسیاری پایند هستند: مانند کودک ربایی، تجاوز و نسل کشی. آیا باید این دیدگاه‌ها را به عنوان تفکر "سیاه و سفید" رد کرد؟ خیر. پس چرا باید زایش ستیزی را به این شکل رد کرد؟

البته، اگر یک فرد ضد زایش از بررسی استدلال‌های مخالف یا شرکت در بحث‌های صادقانه خودداری کند، این یک مشکل است. اما این مشکل مربوط به طرز فکر آن فرد است، نه فلسفه او.

زایش‌ستیزی فلسفه‌ای غنی و ظریف است که تفکر «سیاه و سفید» را تشویق نمی‌کند - و نباید هم تشویق کند. این فلسفه طیف گسترده‌ای از دیدگاه‌ها را در بر می‌گیرد، و زایش‌ستیزان اغلب در مورد سوالات کلیدی مانند: آیا انقراض یک هدف است یا یک پیامد؟ آیا زایش‌ستیزی باید شامل حیوانات دیگر نیز بشود؟ آیا فرزندآوری در چارچوب یک انقراض مرحله‌ای مجاز است؟ وجود این سوالات حل نشده به سختی نشان می‌دهد که زایش‌ستیزی محصول تفکر «سیاه و سفید» است.

اعتراض شماره ۴۷ - بچه‌دار شدن تحمیل کردن نیست؛ این یک فرصت است که در اختیار فردی دیگر قرار می‌گیرد!

این گذاره فرض می کند که «فرصتی» که زندگی ارائه می‌دهد، فرصتی برای تجربه چیزهای مثبت مانند شگفتی، زیبایی، معنا و لذت است. اما قرار دادن این به عنوان یک فرصت، گمراه‌کننده است. در حالی که کسی که از قبل وجود دارد از داشتن این تجربیات مثبت سود می‌برد، اگر آنها هرگز به وجود نمی‌آمدند، کسی نبود که به آنها نیاز داشته باشد یا آرزویشان را داشته باشد. به نظر می‌رسد فرصت کلمه اشتباهی برای توصیف تحقق آرزوهایی است که فقط به دلیل خلقت اولیه یک فرد وجود دارند.

دلایل مختلفی وجود دارد که چرا یک فرد ضد زایش ممکن است به طور منطقی زندگی را به عنوان یک تحمیل در نظر بگیرد. اول، به طور کلی، وقوع اتفاقات بد بسیار آسان‌تر از اتفاقات خوب است. به عنوان مثال، بیماری، آسیب و تنهایی اغلب بدون هیچ تلاشی برای ایجاد آنها رخ می‌دهند. در حالی که سلامتی، ایمنی و روابط معمولاً برای دستیابی و حفظ آنها نیاز به تلاش مداوم دارند. دوم، زندگی با جریانی مداوم از نیازها و خواسته‌ها مشخص می‌شود - که بسیاری از آنها، اگر برآورده نشوند، منجر به رنج می‌شوند. هر یک از ما باید به طور مداوم تلاش کنیم و به این منظور اغلب کارهایی را انجام می‌دهیم که ترجیح می‌دهیم انجام ندهیم، تا آنها را برآورده کنیم. تنها در این صورت است که آن خواسته‌ها با خواسته‌های جدید جایگزین می‌شوند. این مخمصه ای که ما در آن قرار داریم نتیجه انتخاب ما نیست، بلکه چیزی است که دیگران با خلق ما، ما را در آن قرار داده‌اند. به همین دلیل است که منطقی است زندگی را به عنوان یک تحمیل توصیف کنیم.

این به معنای انکار این نیست که زندگی می‌تواند حاوی چیزهای خوب باشد. صرفاً برای توجه به این است که ما قبل از خلقت به هیچ یک از این چیزها نیازی نداشتیم و وجود آنها فقط در مقایسه با وجود ما بدون آنها - نه در مقایسه با هرگز به وجود نیامدن - یک مزیت محسوب می‌شود.

اعتراض شماره ۴۸ - درد و رنج همیشه بد نیست؛ رنج‌کشیدن می‌تواند مفید باشد!

درست است که رنج می‌تواند به رشد شخصی منجر شود - اما این واقعیت به تنهایی تحمیل رنج به دیگران را توجیه نمی‌کند و همچنین بدی ذاتی خود رنج را نفی نمی‌کند.

افراد ممکن است در مسیر رشد، رنج کشیدن را انتخاب کنند، یا ممکن است راه‌هایی برای رشد از رنجی که انتخاب نکرده‌اند، پیدا کنند. در واقع، وقتی کسی وجود دارد، احتمالاً ترجیح داده می‌شود که از طریق تجربه سطحی از رنج، کمی انعطاف‌پذیری در خود ایجاد کند. اما این به این دلیل نیست که رنج می‌تواند مثبت باشد، بلکه به این دلیل است که می‌تواند وسیله‌ای برای جلوگیری از رنج بیشتر باشد که این با تحمیل عمدی رنج به دیگران بسیار متفاوت است.

اگر کسی در نتیجه‌ی مورد سوء استفاده قرار گرفتن رشد کند، این نه سوء استفاده را از نظر اخلاقی قابل قبول می‌کند و نه دیگران را برای ارتکاب اعمال مشابه توجیه می‌کند. همین منطق در مورد بچه‌دار شدن نیز صدق می‌کند: به دنیا آوردن کسی آسیب قابل توجهی به او وارد می‌کند و استناد به امکان رشد شخصی، آن را به عنوان توجیهی برای این کار قرار نمی‌دهد.

علاوه بر این، ایده رشد از طریق رنج تا حد زیادی در زمینه فرزندآوری بی‌ربط است. رشد تنها در صورتی ارزشمند است که کسی از قبل وجود داشته باشد تا از آن بهره‌مند شود. قبل از اینکه شخصی وجود داشته باشد، کسی وجود ندارد که به ارزش ابزاری که برخی از اشکال رنج ممکن است به همراه داشته باشد، نیاز داشته باشد.

در نهایت، بسیاری از رنج‌های موجود در جهان، فرصت معناداری برای رشد ندارند. برای مثال، بیماری‌های لاعلاج اغلب درد شدید و طولانی‌مدتی را به همراه دارند. این نوع رنج بی‌دلیل امری عادی است و فایده ابزاری بسیار کمی دارد یا اصلاً ندارد. همچنین افراد زیادی - چه از نظر شناختی و چه از هر نظر - وجود دارند که ابزار لازم برای تبدیل رنج به رشد را ندارند. درد آنها دقیقاً همان چیزی است که هست: درد.

اعتراض شماره ۴۹ - زندگی ریسک دارد! نمی‌توانیم از روی ترس هیچ کاری نکنیم!

این ایراد، زایش‌ستیزان را در اعمالشان بیش از حد محتاط جلوه می‌دهد. و اگر قرار بود همه تحمل ریسکی را که زایش‌ستیزان دارند، داشته باشند، همه ما محکوم می‌شدیم که از ترس وقوع اتفاق بد، هرگز خانه‌هایمان را ترک نکنیم. اما این یک برداشت نادرست از گفته‌های زایش‌ستیزان است.

اولاً، تفاوت اساسی بین ریسک کردن در زندگی خودمان و ریسک کردن به نفع شخص دیگری وجود دارد. زایش‌ستیزی به مورد دوم مربوط می‌شود. وقتی کسی وجود دارد، می‌تواند ریسک‌هایی را برای خودش بپذیرد که فکر می‌کند نتیجه می‌دهد - اغلب این کار در واقع زندگی ما را بهتر می‌کند. اما این با تحمیل ریسک به شخص دیگری با خلق کردن او بسیار متفاوت است. از نظر اخلاقی، ما (به درستی) هنگام تصمیم‌گیری‌هایی که تاثیر قابل توجهی بر دیگران می‌گذارد، بسیار محتاط‌تر هستیم، به خصوص وقتی که آنها هیچ نقشی در این موضوع ندارند. این در مورد فرزندآوری نیز صادق است.

دوم، خطرات ناشی از فرزندآوری جدی هستند. به دنیا آوردن یک نفر، او را در برابر تمام اتفاقات بدی که ممکن است برای کسی رخ دهد، آسیب‌پذیر می‌کند: بیماری، شکنجه، بیماری‌های مزمن، خشونت جنسی، سوءاستفاده، غم و اندوه، جنگ، فقر، سرطان، قلدری... و این لیست ادامه دارد. و آنها معمولاً در معرض خطر زندگی‌ای هستند که می‌تواند فوق‌العاده بد شود - زندگی‌ای که هیچ‌کس نمی‌خواهد آن را داشته باشد. منطقی است که بخواهیم از تحمیل چنین خطراتی بر دیگران خودداری کنیم.

در نهایت، موقعیت‌هایی وجود دارد که ریسک کردن به نفع شخص دیگری می‌تواند موجه باشد، اما این موقعیت‌ها معمولاً در شرایطی رخ می‌دهند که آسیب احتمالی حداقل باشد یا به جلوگیری از آسیب بیشتر به فرد کمک کند. با این حال، فرزندآوری جزو این موارد نیست. قبل از اینکه کسی وجود داشته باشد، در برابر هیچ آسیبی که ریسک کردن برای او را توجیه کند، آسیب‌پذیر نیست.

اگر فرزندآوری تا این حد عادی نبود - و مردم علاقه‌ای به مثبت دیدن آن نداشتند - خطرات ناشی از آن جدی‌تر گرفته می‌شد.

اعتراض شماره ۵۰ - تو از کجا می‌دانی که تولید فردی دیگر بیشتر ضرر دارد تا نفع؟

اغلب از ندانستن در مورد اینکه آیا خلق کسی از نظر اخلاقی مجاز است یا خیر، به دلیل عدم قطعیت در مورد پیامدهای کلی انجام این کار، دفاع می‌شود. یکی از اشکال این ایراد، این ادعا است که ما نمی‌توانیم بدانیم که آیا فرزندآوری یا عدم فرزندآوری منجر به آینده‌ای با رنج کمتر خواهد شد یا خیر.

ندانم‌گرایی در مورد نتایج نامشخص آینده به این معنی نیست که فرد باید در مورد تحمیل آسیب‌های واضح و قابل توجه - به ویژه هنگامی که این آسیب‌ها بر فردی وارد می شود که نمی توان از او اجازه گرفت تحمیل می‌شوند - ندانم‌گرا باشد. در مورد فرزندآوری، آسیب‌هایی که ممکن است بر فرد وارد شود جدی هستند: بیماری‌های مزمن، خشونت جنسی، بیماری، سوگواری، تنهایی، پیری، خشونت جسمی و موارد دیگر. و خطرات این آسیب‌ها علاوه بر رنج تضمین‌شده‌ای است که آن فرد تجربه خواهد کرد. هنگامی که آسیب‌های مستقیم مانند این موارد واضح هستند (حتی اگر پیامدهای گسترده‌تر نامشخص باشند)، منطقی به نظر می‌رسد که جانب احتیاط را رعایت کنیم و آنها را تحمیل نکنیم.

ما همچنین باید بپذیریم که زندگی چقدر می‌تواند بد شود. برخی از زندگی‌ها شامل رنج‌های خارق‌العاده‌ای هستند - و وقتی صحبت از حیوانات می‌شود، زندگی آنها اغلب شامل سطوح وحشتناکی از خشونت است. وقتی کسی را خلق می‌کنیم، خطر خلق چنین زندگی‌ای را به جان می‌خریم. مردد ماندن در مورد اینکه آیا باید این ریسک را بپذیریم یا نه - به خصوص وقتی که گاهی اوقات ریسک ناچیزی نیست - به نظر بسیار سنگدلانه می‌آید.

اعتراض شماره ۵۱ - تو فقط انسانی که به دنیا می‌آید را در نظر میگیری! بچه‌دارشدن به بقیه افراد و کل جامعه نفع می‌رساند!

به دنیا آوردن یک فرزند می‌تواند برای دیگران - چه یک فرد خاص و چه جامعه‌ای به طور کلی - مفید باشد. به عنوان مثال، والدین را در نظر بگیرید؛ آنها ممکن است در به دنیا آوردن فرزند معنا و رضایت پیدا کنند، یا ممکن است از دولت مزایای مالی دریافت کنند.

اما سوال اصلی این است که آیا تحمیل آسیب جدی به یک کودک برای منفعت خودمان یا دیگران قابل قبول است؟ آن هم کودکی که ادعا می‌کنیم دوستش داریم. زایش‌ستیزان نمی‌توانند والدین آینده را مجبور به پاسخ به این سوال کنند، همانطور که خودشان این کار را می‌کنند، اما در نظر گرفتن انواع آسیب‌هایی که ممکن است (و احتمالاً) برای فرزند آینده‌شان رخ دهد، ممکن است آنها را به تجدید نظر در پاسخ خود سوق دهد. این آسیب‌ها شامل بیماری، پیری، تصادفات، خشونت، بلایای طبیعی، سوگ، بیماری روانی، تنهایی و موارد دیگر می‌شود. شاید بی‌تفاوتی توسل به مزایایی که دیگران از ایجاد یک کودک بهره مند می‌شوند زمانی روشن‌تر شود که از والدین این سوال را بپرسیم: کدام مزایای خاص برای خودمان یا دیگران، تحمیل این آسیب‌ها - یا خطرات این آسیب‌ها - را بر یک کودک بالقوه توجیه می‌کند؟

وقتی به جزئیاتی از این دست می‌پردازیم، باید آشکار شود که پیشنهاد تحمیل چنین آسیب‌هایی به دیگری برای منفعت شخصی چقدر زشت و زننده است.

اعتراض شماره ۵۲ - آدما قوی‌تر از آن چیزی هستند که تو فکر می‌کنی. آن‌ها می‌توانند درد و رنج زندگی را تحمل کنند.

اولاً، داشتن شجاعت برای تحمل سختی‌های زندگی، تنها در صورتی یک مزیت است که فرد با آن سختی‌ها روبرو شود. اگر این سختی‌ها هرگز به وجود نمی‌آمدند، هیچ سختی‌ای برای غلبه بر آنها وجود نداشت. استفاده از توانایی کسی برای غلبه بر سختی‌ها به عنوان دلیلی برای ایجاد آنها و در نتیجه تحمیل سختی بر آنها، از نظر اخلاقی گیج‌کننده است. علاوه بر این، نادیده‌گرفتن سختی‌هایی که شما بر دیگران تحمیل می‌کنید با گفتن اینکه «آن‌ها می‌توانند آن را تحمل کنند» چیزی بیش از یک گیجی است، بلکه روشی بی‌رحمانه و غیراخلاقی برای فرار از مسئولیت است.

دوم، حتی اگر خلق کسانی که می‌توانند بر سختی‌ها غلبه کنند را خوب بدانید، این به قیمت از دست رفتن کسانی تمام می‌شود که قادر به غلبه بر آن نخواهند بود. وقتی کسی بچه‌دار می‌شود، نمی‌تواند به اندازه کافی مطمئن باشد که چه نوع شخصی را خلق خواهد کرد. آنها می‌توانند کسی را خلق کنند که ظرفیت غلبه بر سختی‌هایی را که با آنها روبرو خواهد شد، نداشته باشد. و اصلاً چرا باید در این موقعیت باشند، در حالی که گزینه‌ی هرگز وجود نداشتن کاملاً بی‌دردسر است؟

اعتراض شماره ۵۳ - من چرا باید بچه‌دار نشوم و خودم را فدا کنم تا فردی دیگر درد و رنجی را متحمل نشود؟ درخواست تو نامعقول است!

قابل درک است که چرا کسی ممکن است صرف نظر کردن از بچه‌دار شدن را نوعی فداکاری بداند. فرزندآوری اغلب بخش مهمی از برنامه زندگی افراد است و مواجهه با دیدگاهی که اخلاقی بودن آن را زیر سوال می‌برد، می‌تواند ناراحت‌کننده باشد. و اگر کسی زایش‌ستیزی را بپذیرد، برنامه‌های آینده‌اش می‌تواند به طور قابل توجهی مختل شود.

با این اوصاف، برای عمل کردن مطابق با آنچه اخلاق از ما می‌خواهد، گاهی اوقات باید از چیزهایی که می‌خواهیم بگذریم - به نظر می‌رسد که قرار دادن این کار به عنوان فداکاری نامناسب است. این مثال را در نظر بگیرید: اخلاق از ما می‌خواهد که اموال دیگران را ندزدیم. اگر کسی مرتباً دزدی میکند، مطابقت دادن اعمال او با آنچه اخلاق از او می‌خواهد (یعنی دزدی نکردن) برای برچسب فداکاری، کار نامناسبی خواهد بود. خوشبختانه، در زمینه فرزندآوری، هیچ «فداکاری» لازم نیست زیرا والدین آینده می‌توانند کودکی را به فرزندی بپذیرند یا به سرپرستی بگیرند.

در نهایت، این ایراد، جلوگیری از رنج را با ایجاد آن اشتباه می‌گیرد. خلق نکردن کسی، عملی برای جلوگیری از رنجی که در غیر این صورت رخ می‌داد، نیست، بلکه صرفاً تحمیل نکردن رنج است.

اعتراض شماره ۵۴ - این باور تو از روی ضعف تو است! تو از روی کم‌طاقتی می‌خواهی جلوی رشد افراد دیگر را بگیری!

این پاسخ یک حمله شخصی است، اما می‌توان به آن پرداخت.

احتمالاً منظور از «ضعیف» در اینجا قدرت فیزیکی نیست، بلکه منظور استحکام ذهنی است. با این حال، دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم زایش‌ستیزان از این نظر به طور خاص ضعیف هستند. برخی از زایش‌ستیزان فاقد استحکام ذهنی هستند، اما به طور کلی بسیاری از مردم نیز چنین هستند. زایش‌ستیزان مانند هر کس دیگری در طیفی از تاب آوری قرار دارند.

هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم زایش‌ستیزان سعی در جلوگیری از پیشرفت افراد دارند. ممکن است کسی به دنیا آوردن فرزند را بخشی از چگونگی پیشرفت خود به عنوان یک فرد بداند و جای تاسف است که این با آنچه اخلاق از ما می‌خواهد در تضاد است. البته، زایش‌ستیزان از چنین شخصی در دنبال کردن راه‌های دیگر برای پیشرفت - مثلاً مانند به فرزندی پذیرفتن - حمایت می‌کنند.

اعتراض شماره ۵۵ - انسان‌های فقیر بسیاری هستند که تعداد زیادی فرزند دارند!

زایش‌ستیزی دیدگاهی است که معتقد است خلق هر موجود ذی‌شعوری از نظر اخلاقی اشتباه است و فقط به گروه‌های مذهبی، اقتصادی یا قومی خاصی مربوط نمی‌شود. مردم کشورهای پردرآمد و کم‌درآمد باید با دیدگاه زایش ستیزی آشنا شوند.

حال، قبل از اینکه طرفدار این ایراد انگشت اتهام را به سمت کسی نشانه بگیرد، عاقلانه است که مطمئن شود دچار سوءتفاهم نشده است. وقتی از «فقرا» صحبت می‌شود، ممکن است منظور آنها کشورهای با درآمد متوسط ​​و جمعیت زیاد مانند هند، بنگلادش یا چین باشد. با این حال، این کشورها نرخ زاد و ولدی در حدود یا کمتر از نرخ جایگزینی میانگین ۲.۱ فرزند به ازای هر زن دارند [۱] . در واقع، نرخ باروری برخی از کشورهایی که به طور سنتی فقیرتر تلقی می‌شوند، کمتر از کشورهای با درآمد بالاتر است. به عنوان مثال، از سال ۲۰۲۳، میانگین نرخ باروری چین کمتر از بریتانیا و ایالات متحده آمریکا است.

با این اوصاف، کشورهایی وجود دارند که میانگین نرخ باروری در آنها هنوز به طور قابل توجهی بالاتر از میانگین جهانی است و این کشورها معمولاً درآمد کمتری دارند. با این حال، این نباید به عنوان دلیلی برای بد جلوه دادن این جمعیت‌ها تلقی شود. نرخ باروری در این کشورها معمولاً نتیجه مرگ و میر بالاتر نوزادان، عدم دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری موثر و سایر عوامل مشابه است. با شناخت علل باروری بالاتر آنها، می‌توانیم از سیاست‌ها ویا کمپین‌هایی حمایت کنیم که هم به مردم کمک می‌کنند و هم به طور همزمان نرخ زاد و ولد را کاهش می‌دهند.